آرامگاه فردوسی کجاست ؟
پس از طی ۷ کیلومتر در جاده مشهد – قوچان به سه راه فردوسی خواهید رسید و پس از گردش به سمت راست و طی ۸ کیلومتر در بلوار شاهنامه ( توس) به آرامگاه فردوسی خواهید رسید .
شرح آرامگاه کنونی فردوسی :
ساختمان کنونی آرامگاه در سال ۱۳۴۷ بازسازی گردید .
آرامگاه از سه قسمت تشکیل شده است که اولین بخش آن، میانی ترین بخش است و از سنگ قبری از جنس مرمر به ابعاد ۱٫۵×۱ متر و حدود ۰٫۵ متر ارتفاع تشکیل شده است و در مرکز در سکوی مرمری قرار گرفته است. بخش دوم شامل تالاری مربع شکل است که از سنگ مرمر ساخته شده و داخل آن با کاشی تزئین گشته است و چهار ستون بلند با دو سر ستون بزرگ در چهارگوشه این تالار موجود میباشد و تصویر مردی بالدار در بالای ضلع جنوبی بنای اصلی ایجاد گشته است که ویژگیهای پرسپولیس را بیشتر به یاد میآورد و سومین بخش محوطه پلکانی پوشیده از سنگ مرمر است که اتاق روی آن قرار گرفته است و تعداد زیادی از اشعار فردوسی روی دیوار آن حک گشته است که حسین حجار باشی زنجانی سنگتراشی سنگهای بنا و قبر را انجام داده است و سنگ نوشتههای آرامگاه را که به خط نستعلیق و از اشعار فردوسی میباشد از آثار طاهرزاده است.
موزه فردوسی :
بنای موزه توس در سال ۱۳۴۷ و با مساحتی حدود ۶۰۰ متر مر بع در ضلع غربی آرامگاه فردوسی توسط مهندس هوشنگ سیحون طراحی و به همت انجمن آثار ملی ساخته شده است.
این بنا در ابتدا با هدف ایجاد چایخانه سنتی و اجرای نقالی توسط نقالان شاهنامه در نظر گرفته شده بود که به دلیل معرفی بهتر ارزش های فرهنگی و تاریخی توس و شخصیت حکیم ابوالقاسم فردوسی و اثر جاوید و ماندگار او شاهنامه، در سال ۱۳۶۱ به موزه تغییر کاربری یافت. در سال ۱۳۸۴به دلیل عدم تناسب فضاهای موجود با محتوای موزه طرح کنونی توسط مرحوم دکتر بهروز احمدی، زیر نظر اداره کل موزه های سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تهیه و اجرا گردید. اشیاء به نمایش گذاشته شده در این موزه با هدف معرفی ۳ موضوع انتخاب شده است:
۱٫معرفی شهر تاریخی توس به عنوان یکی از مهمترین شهرهای فرهنگ خیز و تمدن ساز ایران در طول تاریخ
۲٫معرفی حکیم ابوالقاسم فردوسی به عنوان یکی از بزرگترین شاعران حماسه سرای جهان و یکی از مهمترین شاعران ایران
۳٫معرفی شاهنامه فردوسی به عنوان مهمترین اثر منظوم حماسی در سطح جهان و ارزشمندترین سند
هویت ملی – فرهنگی، ادبی و تاریخی ایران
هم اکنون در این موزه شی ء با مضامینی چون آثار سنگی دوران پیش از تاریخ مکشوفه از دشت توس و اطراف کشف رود، انواع شاهنامه، نظیر شاهنامه چاپ فلورانس و شاهنامه ۷۳ کیلوگرمی اهدا شده از سوی موسسه امیرکبیر، آثار کشف شده از حفاری های باستان شناسی شهر توس همچون تنگها، پیه سوزها، عطردان ها و…، نسخه های خطی منحصر به فرد، تابلوهای نقاشی با مضمون داستان های شاهنامه فردوسی و پرتره حکیم توس و…به نمایش در آمده است.
تاریخچه آرامگاه فردوسی :
چنانکه مشهور است، پیکر فردوسی را به دلیل شیعه بودن فردوسی به گورستان راه ندادند و ناچار او را در باغ خودش درون شهر طابران توس، نزدیک به دروازهٔ شرقی رزان به خاک سپردند. خاکجای او زیارتگاه اهل دانش و معرفت بود و با آنکه بارها آن را با خاک یکسان کردند از نو ساخته میشد.خبری نه چندان موثق ساختن اولین بنا بر گور ابوالقاسم فردوسی را به سپهدار توس در زمان فردوسی، یعنی ارسلان جاذب سپهدار توس نسبت داده، که ذکر او در دیباچه شاهنامه آمدهاست.
صد سال پس از مرگ فردوسی در ۵۱۰ نظامی عروضی گور شاعر حماسه سرای ایران در باغی متعلق به خود شاعر زیارت کرد، و ششصد سال بعد هنگامی که عبیدخان ازبک به تیشهٔ تعصب آن را ویران کرده بود قاضی نورالله شوشتری به شرف زیارت آن نایل آمد. بعدها در ۱۳۰۲ ه. ق که میرزا عبدالوهاب خان شیرازی نصیرالدوله (آصفالدوله) والی خراسان بود، به دستور آن مرد ادبدوست گورجای فردوسی به قرائن و آثار و علائمی، در باغی درون طوس تعیین گردید و بنایی آجری بر آن ساخته شد.
بعد از جنگ جهانی اول که شور و احساسات ملی در ایران بالا گرفته بود، در مجامع و مطبوعات قدرشناسی از فردوسی و لزوم بنای شایستهای بر سر خاک او مطرح گردید. ملکالشعرا بهار که طوس را زیارت کرده و تنها سکویی بی سقف و دیوار بهجای بنای آصفالدوله یافته بود، در ۱۲۹۹ در هفتهنامهٔ نوبهار خود مقالهای در لزوم بنای آرامگاه نوشت. پس از تأسیس انجمن آثار ملی در سال ۱۳۰۱، به همت محمدعلی فروغی رئیس انجمن کوششهایی برای ساختمان آرامگاه آغاز شد. چون نیت این بود که آرامگاه شاعر بزرگ ملی به هزینهٔ مردم و نه از بودجهٔ دولت ساخته شود، در ۱۳۰۴ با نشر بیانیهای از مردم خواستند که اعاناتی برای این منظور به حساب انجمن پرداخت نمایند.
در اردبهشت سال ۱۳۰۵ کیخسرو شاهرخ که نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود، ماموریت یافت به همراه گروهی از طرف انجمن برای تعیین محل دقیق خاکسپاری فردوسی از تهران به شهر طوس سفر کنند.پس از جستجو در باغ حاج میرزا علی قائم مقام نایب التولیه، تختگاهی یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و آن همان مدفن فردوسی بود.
آندره گدار رئیس اداره باستان شناسی، مقبره را به شکل اهرام مصر طراحی کرده بود و ساخت این طرح در مراحل اولیه پیش رفته بود ولی با مخالفت ذکاءالملک فروغی این طرح تخریب شد تا به جای آن مقبرهای به سبک ایرانی هخامنشی ساخته شود. طراحی این مقبره بر عهده حسین لرزاده گذاشته شد. اشعار کتیبهها به خط استاد عمادالکتاب نوشته شده و سپس بر سنگهای نما انتقال داده شده. ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۱ آغاز و در مدت ۱۸ ماه به پایان رسید و برای جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شد. برای تأمین کسری هزینه ۱۶۰هزار برگ بلیت بختآزمایی ده ریالی چاپ و از طریق شعبههای بانک ملی ایران توزیع شده بود.
مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. اما از آنجا که در طراحی بنا محاسبات فنی دقیق لازم به عمل نیامده بود، بویژه به سبب عدم محاسبهٔ مقاومت خاک و مصالح پی، ساختمان آرامگاه از همان سالهای نخست شروع به جذب رطوبت و نشست کرد. تعمیرات و مراقبتهای سیساله هم کارگر نیفتاد، و ناچار لزوم تجدید بنای آرامگاه مطرح شد. به دستور انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت مهندس هوشنگ سیحون در سال ۱۳۴۷ به انجام رسید.
بنای پیشین دارای نمای بیرونی شبیه بنای فعلی بود، اما داخل آن کوچکتر و کمعمقتر و دارای دو ورودی کمعرض شرقی و غربی بود. بنای کنونی، که سعی شده در ظاهر کاملاً شبیه بنای پیشین باشد دارای نهصد متر سطح زیربنا، و ساخته شده از بتون و سنگ و کاشی است. بخش فوقانی بنا، که در اجرای اولیه توپر بود این بار میانتهی ساخته شد. سقف داخلی آن هم با کاشیکاری معرق و متأثر از عناصر تزیینی دورهٔ هخامنشی و عصر فردوسی روکاری شد. دیوارهای آن هم تماماً با سنگهایی از منطقهٔ توس نماسازی شد. هیأت کلی بنا آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را تداعی میکند.
اینک باغ آرامگاه که حدود شش هکتار مساحت، و یک موزه و کتابخانه دارد، سالانه بیش از یک میلیون زائر و شیفتهٔ فردوسی را میپذیرد. موزه در گذشته، چایخانه سنتی و مکانی برای استراحت بازدیدکنندگان بود ولی بعدها در سال ۱۳۶۱ با کشف آثار باستانی در شهر قدیم توس و همچنین اهدای اشیای تاریخی توسط افراد مختلف به موزه مبدل گشت.
با این همه فضلای اهل ادب ایران این مجموعه را درخور شأن رفیع فردوسی نمیدانند و در صدد توسعه و آبادی آنند.
فردوسی و ماجرای نبش قبر او
قاسم ارفع به عنوان سرکارگر در عملیات جابهجایی قبر فردوسی کار میکرد.
ارفع در این باره می گوید:
سالها قبل از اینکه ساخت آرامگاه شروع شود، در نوجوانی و برای کار به آنجا رفته بودم و کارهای باغبانی و گلکاری انجام میدادم و همه وقتم معمولا در آرامگاه میگذشت.
چند سال بعد به سنی رسیدم که باید به خدمت سربازی میرفتم. وقتی سربازیام تمام شد، کار داروغهگری را شروع کردم. نزدیک به ۸ سال در این کار بودم و از آرامگاه فردوسی و شرایطش خبری نداشتم، تا اینکه سال ۴۳ به من پیشنهاد کار در آنجا را دادند.
خیلیها فکر میکردند فردوسی حتما گنجی، چیزی دارد. آن روز که قرار بود قبر را چاک بدهم و فردوسی را از گور در بیاورم، از تهران و مشهد خیلیها آمدند. استاندار، فرماندار، شهردار، فرمانده لشکر، اوووو، خیلیها بودند. دور تا دور محوطه را صندلی چیدند. قبر را خودم چاک دادم، به پایین که رسیدم، ته یک گودالی دیدم یک کوت استخوان است که دو تا کله (جمجمه) دارد؛ کلههای بزرگی هم بود. فرماندار به شوخی گفت فردوسی دو تا کله داشت! بعد هرچی استخوان بود جمع کردم و گذاشتم توی یک پارچه سفید، بعد گذاشتمش تو یک صندوق و بردمش دفتر.
تمام این سنگها روی شانه من آمد پایین و روی شانه من رفت بالا. هر جا گیر میکردند، هر جا زور میخواستند، داد میزدند مشقاسم کجایی؟ آن سنگ بالا را دیدی؟ بهش میگویند سنگ جمشید (سنگ یکتکه و بزرگی که نقش فروهر روی آن حک شده است و بالای مقبره در ضلع جنوبی قرار دارد)، شاید دو یا سه تن وزن داشته باشد. هیچکس نمیتوانست ببردش بالا، من نشستم پای قَرقَر که جرثقیل کوچکی بود و خیلی زور داشت، سنگ را نمدپیچ کردم و با سیم بکسل بستم و دادم بالا، بهخاطر همین کار به من یک ماه اضافهکاری، پاداش دادند.
فردوسی چهار سال بیرون از آرامگاه خود بود و بین سالهای ١٣٤٣ تا ١٣٤٧، تمام سالهایی که کار باز سازی آرامگاه طول کشید، استخوانهای فردوسی در داخل آن جعبه در دفتر قرار داشت تا اینکه بالاخره کار ساخت و ساز آرامگاه جدید به پایان رسید و مجددا قاسم ارفع آن را در داخل قبر قرار داد.
کار ساخت آرامگاه که تمام میشود، زمین به اندازه نگاهداشتن باقیمانده فردوسی آغوش باز میکند و تمامی استخوانها دوباره در زمین قرار میگیرد.
ارفع در اینباره میگوید:
کار که تمام شد، دوباره استخوانها را همانطور که بود آوردم گذاشتم توی قبر جدید. روزی هم که میخواستم فردوسی را بگذارم توی قبر، خیلیها آمده بودند و خیلی عکسبرداری کردند، ولی به خودم هیچ عکسی ندادند. حالا به هرکس میگویم فردوسی را من دفن کردم، باور نمیکند. خب از کجا باید باور کرد؟ مدرک و سندی که ندارم، اما دو، سه تا از بچههای روستا که آن زمان با ما کار میکردند، شاهدند. بیشترشان مردهاند، اما چندتایی هنوز ماندهاند.
ساخت آرامگاه تمام میشود، کارگرها را راهی میکنند سر خانه زندگیشان، مهندسها باروبنه میبندند، اما او میماند، ٣٠ سال دیگر، کنار فردوسی.
ارفع می گوید :
مهندس جودت، گیو جودت، وقتی میخواست برود گفت: دوست داری تو را کجای باغ بگذارم برای کار؟ گفتم هر جا که دوست داری؟ خلاصه گذاشتندم دم در. ٤٠ سال از عمرم را توی همین باغ گذراندم. خیلی برای این باغ زحمت کشیدم. روستای ما دیوار به دیوار آرامگاه است. همینجا دنیا آمدم، پدرم هم همین طور. قبل از خدمت توی باغ، شاگرد گلکار بودم، از خدمت که آمدم، بعد از چند سال کار ساخت آرامگاه شروع شد. بعدش هم ٣٠ سال دم در ایستادم.
مش قاسم اگرچه بی سواد است، ولی فردوسی را به اندازهی عشق به میهنش خوب میشناسد؛ چرا که او نیز میداند که فردوسی مرد بزرگی است. او در میان صحبتهایش می گوید که اگر فردوسی نبود ما به زبان عربی حرف میزدیم.
قاسم ارفع در سن ۸۱ سالگی ،به خوبی نام افراد را به خاطر داشته ، تاریخ دقیق وقایع را ذکر میکند و گاهی تحسین ابراهیمی را بر میانگیزد. «مهندس حسین جودت، نماینده شرکت ایتالیایی کاجته بود که تمامی سنگهای آرامگاه را از ایتالیا وارد میکرد. مهندس گیو جودت، پسر حسین، مسئول نظارت بر ساخت بود. مهندس سیحون هم طراح تالار زیرین، موزه و رستوران بود. علاوه بر این وظیفه نظارت کلی بر ساخت را نیز به عهده داشت. مهندس کریستو یونانی هم کارت کارگران را امضا میکرد. تمامی اطلاعات ذکر شده توسط قاسم ارفع توسط کارشناس ارشد تاریخ، جناب حسین ابراهیمی، مسئول اداری آرامگاه فردوسی، تایید میشود.
پاسخ دهید