چکیده
شاعر ملقب به ملك الشعرا. وى در شهر مشهد به دنیا آمد و همانجا به تحصیل ادب پرداخت و شاعرى را آغاز كرد و شهرتى بسزا پیدا نمود. در اوان جوانى به دربار شاه طهماسب راه یافت ولى به الحاد متهم شد و ناگزیر به هند رفت و على قلى خان بن حیدر سلطان ازك شیبانى او را به خدمت پذیرفت.
غزالى منظومه ى «نقش بدیع» خود را كه به نام شاه طهماسب آغاز كرده بود به نام على قلىخان به پایان رسانید. وى نخستین شاعرى است كه در دولت گوركانى هند مرتبه ملك الشعرایى یافت. او در هند با شیخ فیض دكنى صحبت داشت. عاقبت در احمدآباد گجرات درگذشت. از دیگر آثارش: «گنج اكبرى»، حاوى اشعارى در ستایش جلالالدین اكبر؛ «آثار الشباب»؛ «اسرار مكتوم»؛ «سنت الشعراء» كه مجموعه ایست از قصائد به نظم الفبایى با مقدمهاى به نثر؛ «اسرار المكنونه»؛ «رشحات الحیات»؛ «مرآت الكاینات»؛ دیوان شعر.
واژه های کلیدی:
غزالی مشهدی، شعر فارسی در قرن دهم، شعر عصر صفوی
ادبیات فارسی در سیر تکامل خود، ناظر تحولات و دوره بندیهایی چند بوده است، این دوره ها به دلیل رواج سبکی خاص در پهنه ی نظم و نثر یا ظهور شاعر یا نویسندگانی بزرگ بوده است که توانسته بودند، مسیر آفرینشهای ادبی را دگرگون کنند. از آن میان می توان از دوره ای یاد کرد که از سده ی دهم هجری آغاز می شود. این دوره به لحاظ گسترش زبان و ادبیات فارسی به داخل شبه قاره ی هند، در نتیجه ی مسافرت یا مهاجرت کثیری از شعرای فارسی زبان به آن سامان حائز کمال اهمیت است. در جمع این کاروان هفتصد و چند نفری که به هند مسافرت یا مهاجرت کردند، سیمای غزالی مشهدی شاعر بلندآوازه ی ی دربار شاه تهماسب صفوی بیش از دیگران در خور توجه است، او که به تهمت بد مذهبی مورد تعقیب و ایذا قرار گرفته بود، راهی جز مهاجرت در پیش نداشت و زاد و توشه ای که در این سفر بی بازگشت، به همراه داشت، چیزی جز قریحه و ذوق شاعریش نبود.
غزالی مشهدی که بود؟
درباره ی نام و نسب غزالی مشهدی شاعر گرانمایه ی قرن دهم در تذکره ها مطلب شایان ذکری نیامده است، جز این که در تذکره ی هدّیةُ العارفین نام وی محمد و نام پدرش عبدالله ذکر شده است. (اسماعیل پاشا، ۱۹۶۷، ۲۵۲)، تذکره ی همیشه بهار هم نام شاعر را علی رضایی مشهدی دانسته است. (عباسی، ۱۹۷۵، ۲۹)، هر چند که استاد گلچین معانی این تذکره را چندان دارای اعتبار ندانسته است. (گلچین معانی، ۱۳۵۰، ۴۱۵)
درباره ی شخصیت او در تذکرة الشعرا آمده است که:
«از مشاهیر زمان شاه تهماسب بوده است». (عبدالغنی خان، ۱۹۱۶، ۹۵)
سال تولد این شاعر مورد اختلاف است: اسماعیل پاشا تولد او را سال ۹۳۰ ه ق دانسته (گلچین معانی، ۱۳۷۰، ۹۳۳)، و استاد گلچین هم همین تاریخ را پذیرفته اند، حال آن که ریور (ریو، ۱۹۶۶، ۶۶۱) و دکتر صفا (صفا، ۱۳۶۴، ۷۰۱) سال تولدش را ۹۳۶ ه ق ذکر کرده اند.
محل تولد وی به نقل تمامی تذکره نویسان شهر مشهد است خود شاعر هم در این مورد گفته است.
عیب من آنست که از مشهدم ورنه چرا نزد عزیزان بدم
(ب ۸۹۹ نقش بدیع)
در کارگاه چرخ اگر نیک ور بدم این دولتم بس است که از خاک مشهدم
(دیباچه ی دیوان آثار الشباب)
دوران کودکی و کسب علم و معرفت را در زادگاهش سپری کرد و به گفته ی صادقی کتابدار:
«از اوایل عمر شاعر شناخته شد و چون نوری دندانی را هجو کرد شهرتی به سزا یافت». (صادقی کتابدار، ۱۳۲۷، ۱۳۸)
آن طوری که از تذکره ها بر می آید، علاوه بر بهره مندی از شعر و علوم و معارف دیگر طریقه ی صوفیه را در پیش داشته است، تذکره ی ریاض العارفین می نویسد که:
«علاوه بر فضایل علمی، طریقه ی انیقه طریقت تحصیل نموده، عارف معارف و واقف مواقف گردید». (هدایت، ۱۳۱۶، ۱۹۶)
در کتاب طبقات اکبری (مقیم هروی، بی تا، ۴۸۵) و منتخب التواریخ (بداؤنی، ۱۸۶۸، ۱۷۱) هم به این امر اشاره شده است.
تذکره ی آتشکده ی آذر نیز درباره ی وی آورده است: «صوفی منش و درویش روش بوده است». (بیکدلی شاملو،۱۳۳۸، ۴۷۱)
تخلّص شاعر: با نگاهی به تذکره ها در می یابیم که بسیاری از بزرگان تخلص «غزالی» داشته اند که از آن میان بعضی ها بطور مشخص کلمه ی «غزّالی» منسوب به غزّال (ریسنده) را به عنوان تخلص برگزیده اند و گروهی نیز تخلص «غزالی»منسوب به غزال (آهو) را.
بطور کلی کسانی که به «غزالی» (با تشدید یا بی تشدید) مشهور بوده اند تا آنجا که استقصا شده است عبارتند از:
«غزالی بلخی، غزالی طوسی، غزالی طوسی (محیی الدّین)، غزالی ماوراءالنهری، غزالی چنبک هروی، غزالی مروزی، غزالی سمرقندی، غزالی (نظام محمود طاهر)، میراسلام غزالی، غزالی تبریزی و غزالی مشهدی». (عباسی، ۱۹۷۵، ۲۸ و ۲۹)
غزالی مشهدی در دیوان آثار الشباب خود در قطعه ای وجه تخلص خود را چنین بیان می کند:
«غزالی شد غزل گوی شمارم به وصف طلعت یوسف جمالان
چو آهو بوده ام از خردسالی سگ آهوی چشم خردسالان
غزالی بهر آن کردم تخلص که دیدم مردمی ها از غزالان»
(دیوان آثار الشباب، ص ۱۵)
مذهب و اعتقاد شاعر:
از طرق متفاوت می توان به مذهب شاعر پی برد اما بهترین راه مراجعه به آثار شعری اوست، با نگاهی به ابیات زیر تشیع وی مسلّم می شود:
این دولتم بس است غزالی که تا به حشر خاک ره محمد و آل محمدم
(کلیات، برگ ۱۷۵)
هر چند در زمانه غزالی به چشم خلق مانند گوهر سخن خویش بی بهاست
این فخر بس که طینتش از خاک راه تُست وین قدر بس که خاک وی از مشهد رضاست
(کلیات، برگ ۱۵۴)
ما را همین بس است غزالی که تا به حشر دست ولا به دامن آل عبا زنیم
(کلیات، برگ ۱۷۱)
وی ابتدا به درگاه شاه تهماسب اول صفوی (ج ۹۳۰ و ۹۸۴) راه یافته، مدتی در شهر قزوین در خدمت او به سر برده، مثنوی نقش بدیع را نیز به نام همین شاه صفوی آغاز کرده است. غزالی در سال ۹۵۸ (ه ق) به امر شاه تهماسب برای هجو و سرزنش خواجه امیر بیک کججی به شیراز فرستاده شده است. هم استاد گلچین معانی (گلچین معانی، ۱۳۷۰، ۹۳۴) و هم دکتر صفا متعرّض این مطلب شده اند.
از جمله دکتر صفا می نویسد:
«در اوان جوانی به دربار شاه تهماسب صفوی راه یافت و در سال ۹۵۸ از جانب او مأمور شد تا به شیراز رود و خواجه امیر کججی مهر دار که پادشاه ازو به سببی آزرده خاطر بود سرزنش و هجو کند و در این زمان برتایی بیست و دو ساله بود». (صفا، ۱۳۶۴، ۷۰۱)
ارتباط نزدیک شاعر با دربار شاه تهماسب هم تأییدی دیگری بر تشیع راستین وی تواند بود.
مهاجرت به هند: غزالی مشهدی بعد از این که برای سرزنش امیر بیک کججی به شیراز رفت، بنا به دلایلی درصدد مهاجرت به هند برآمد، هرچند در کمتر تذکره ای در این باره مطلب روشنی نگاشته شده است، امّا از بررسی اوضاع و احوال سالهای حکومت شاه تهماسب صفوی می توان دلایلی را برای مهاجرت غزالی مشهدی به هند پیدا کرد از آن جمله:
۱-خشونتها و رفتارهای ناهنجار: پایه و اساس حکومت صفوی که از ابتدا بر خشونت استوار شده بود، در دوره ی شاه اسماعیل اول (۹۰۷ج، ۹۳۰ م) و پسرش شاه تهماسب به اوج خود رسید و در عصر شاه تهماسب، برخی از امیران و خدمتگزاران صدیق به دلایلی موهوم قربانی این خشونتها شدند از جمله: جلال الدین خواندمیر که آخرین وزیر شاه اسماعیل بود بنا به دلایلی شاه تهماسب از او رنجیده شد. خود شاه تهماسب در این باره می نویسد:
«و خواجه جلال الدین محمد بنا بر بعضی قبایح که ازو صادر شده بود مؤاخذه گشت و آخر سوختندش». (شاه تهماسب، ۱۳۴۳، ۹)
خواجه حبیب الله که از وزیران و سرداران شاه تهماسب و در عین حال مدری نیکو نهاد بود، کشته می شود.
خواجه کلان غوریانی هم به علت این که هنگام عبور عبید الله خان ازبک از بیم او از پادشاه ایران به نیکی یاد نکرده است، به دستور شاه تهماسب محکوم به قتل شد، وی را پوست کندند و پوستش را پُر کاه کردند.
خواجه محمد صالح بیتکچی را در استرآباد اسیر کردند و در تبریز در خمی گذاشتند و از بالای منازه ی نصریّه به زمین انداختند.
رکن الدین مسعود کازرونی که از عالمان و پزشکان نامدار بود به خشم سلطان گرفتار شد و در آتش سوخت.
خود غزالی ناظر رفتاری بوده است که با امیربیک کججی شد و این حوادث می توانسته است، وحشتی خاص در جان او به وجود آورد و برای خود او نیز انتظار سرنوشتی مشابه را در پی داشته باشد.
۲- ستیزه جویی با صوفیان: هر چند که حکومت صفویان با نهضت گروهی از صوفیان آغاز شد امّا در عین حال عهد صفوی برای صوفیان دوران نامساعدی است، برخی از تذکره نویسان علت این امر را رواج قدرت شیعیان و بخصوص علمای شیعه می دانند. دکتر صفا در این زمینه می نویسد:
علت این دشمنی عالمان شیعه با صوفیان آن است که عالمان مذکور ولایت و رهبری خلق را خاص امام و در غیبت وی ویژه ی نوّاب او می دانند و حال آن که صوفیان اقطاب و مشایخ خود را در زمره ی اولیاءالله درآورده، اطاعت از آنان را پنهان و آشکارا واجب می شمرند و به عالمان شرع که مدعی جانشینی پیامبر و ائمه ی دین اند، وقعی نمی گذارند». (صفا، ۱۳۶۴، ۲۰۳ و ۲۰۴)
غزالی مشهدی هم که به گفته ی اکثر تذکره نویسان صوفی مشرب بوده است، در معرض این خطر قرار داشته است و همین امر شاید از عواملی بوده است که اقامت در ایران را برای غزالی غیرممکن ساخته و او را ناگزیر کرده است که به هند مهاجرت کند. منتخب التواریخ در این مورد تصریح کرده است که:
«چون به تقریب الحاد و بی اعتدالی در عراق قصد کشتن او را کردند از آنجا به دکن فرار نمود، پس به هند آمد». (بداؤنی، ۱۸۸۶، ۱۷۰)
در تذکره ی مجمع الخواص به همین موضوع اشاره شده است:
«در زمان شاه مرحوم از تهمت ردّه ای اندیشید و مهاجرت اختیار کرد و به هندوستان رفت». (صادقی کتابدار، ۱۳۲۷، ۱۳۸)همان که دکتر صفا هم اشاره می کند:
«اما غزالی که نمی توانست از آزاد منشی های شاعرانه ی خود دست بردارد، به زودی به تهمت الحاد گرفتار شد، چنانکه از بیم بدخواهان در محیط تعصب آلود ایران سامان اقامت نیافت». (صفا، ۱۳۶۴، ۷۰۱)
استاد گلچین معانی ضمن تأیید همین نظر می گوید:
«پس از ورود غزالی به دکن، آن چنان که باید «کارش رونق نگرفت» (عبدالغنی خان، ۱۹۱۶، ۹۵) و به قول صاحب هفت اقلیم «چنانچه باید اختر مرادش صعود ننمود» (رازی، بی تا، ۲۱۱)، صاحب شمع انجمن نیز به این بداختری به گونه ای دیگر اشاره کرده است. (حسن جان بهادر، ۱۲۹۲، ۳۳۷)
در کتاب عرفات العاشقین نیز آمده است که:
«گویند چون از خراسان به عراق و فارس آمد از آنجا رغبت به هند نمود از راه دریا به دکن افتاد، در اوایل حال مدتی در آن حدود بی اعتبار مانده، به هیچ وجه کارش رونقی نیافت». (گلچین معانی، ۱۳۷۰، ۹۴۰)
در ایام ورود غزالی به سرزمین هند سلسله ی گورکانیان هند در آن دیار حکومت می کردند. این خاندان که اخلاف ظهیرالدین بابر تیموری بودند در زمره ی پادشاهانی هستند که در پرورش فرهنگ و زبان فارسی در هند نقش به سزایی داشتند و به زبان و فرهنگ ایرانی عشق می ورزیدند.
ظهیرالدین بابر، از نسل جلال الدین میرانشاه، پسر امیرتیمور گورکانی بود و تا سال ۹۳۷ (ه ق) بر هند حکومت کرد و بعد از او حکومت به فرزندش ناصرالدین همایون رسید که از سال ۹۳۷ تا ۹۶۳ (ه ق)درهند فرمانروایی داشت. وی در سال ۹۵۱ در اثر شکستی که از شیرشاه افغان، پادشاه دهلی، خورد، به شاه تهماسب صفوی پناه آورد و پس از یک سال اقامت در ایران به یاری قزلباشان به دفع دشمنان پرداخت و قندهار را در همان سال تصرف کرد و از آن سال تا سال ۹۶۲ بعد از جنگهای پیاپی با مخالفان خود دهلی را مسخر کرد و یک سال بعد که برای تماشای برآمدن زهره و گزاردن نماز بر بام کتابخانه اش رفته بود، به زمین افتاد و جان سپرد و پس از او پسرش جلال الدین اکبر به حکومت رسید.
جلال الدین اکبرشاه از سال ۹۶۳ تا ۱۰۱۴ بر هند حکومت کرد، بخشی از دوران حکومت جلال الدین اکبر مصادف بود با جکومت شاه تهماسب صفوی (۹۳۰-۹۸۴) و دوران اغتشاش در قلمرو صفویان که تا سال ۹۹۶ یعنی سال روی کار آمدن شاه عباس اوّل (ج ۹۹۶-۱۰۳۸) ادامه داشت.
دوره ی حکومت گورکانیان هند که بنا به گفته ی دکتر صفا، برخی از مورخان غربی و مؤلفان هندی این دوره را عصر «مغولان هند یا مغول کبیر هند می نامند» (صفا، ۱۳۶۴، ۴۶)، دوره ی رواج فرهنگ و ادب فارسی و آغاز مهاجرت شاعران ایرانی به هند است. علت این مهاجرتها از یک طرف نابسامانی دربار صفوی و بی توجهی نسبت به شاعران بود و از طرف دیگر تشویق و ترغیب پادشاهان گورکانی هند که نسبت به شعر و ادب فارسی عنایت خاصی داشتند. فی المثل همایون شاه بویژه در هنگام اقامت یک ساله ی خود در ایران، از شاعران و نویسندگان ایرانی خواست تا به هند مهاجرت کنند.
توجّه گورکانیان به ادب فارسی و هنر ایرانی در دوره ی حکومت جلال الدین اکبر شاه و همزمان با ورود غزالی مشهدی به هند به اوج خود رسید.
میرمحمدقلی سلیم می گوید:
نیست در ایران زمین سامان تحصیلِ کمال تا نیامد سوی هندستان حنارنگین نشد
(صفا، ۱۳۶۴، ۴۹۲)
آقاصفی صفاهانی هم گفته است:
بیا ساقی از احتیاجم برآر وزین کشور بی رواجم برآر
به هندم رسان خوش در آن مرز و بوم به ویرانه تا کی نشینم چو بوم
به ملک عراقم چو گنجی به خاک و یا موم در آتشِ تابناک
(صفا، ۱۳۶۴، ۴۹۲)
منبع :
- نشریه الکترونیکی نور
- دانشنامه اسلامی
شرح احوال و آثار غزالی مشهدی
الف) مقدمه هایی که به نثر نوشته است به قرار زیر است. (عباسی، ۱۹۷۵، ۳۳۶)
۱- مقدمه ی کوتاه مثنوی نقش بدیع.
۲- مقدمه ی دیوان گنج اکبری: برگهای ۱ و ۲ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۳- دیباچه ی نثر در ختم قصیده ی مدح اکبرشاه: برگ ۱۳ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۴- دیباچه ی نظم و نثر در قصیده ی مدح اکبرشاه: برگ ۱۷ و ۱۸ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۵- دیباچه ی نثر دیوان آثارالشباب: برگهای ۱۱۱ تا ۱۱۳، از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۶- دیباچه ی دیگر نثر دیوان آثارالشباب: برگهای ۱۱۵ و ۱۲۳ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۷- دیباچه ی نثر انتساب دیوان به نام اکبر: برگهای ۱۲۳ و ۱۲۴ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۸- دیباچه ی نثر قبل از ترجیح بند در توحید: برگهای ۱۳۴ تا ۱۳۷ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
۹- دیباچه ی نثر دیوان سنت الشعراء: برگهای ۶۲۷ تا ۶۲۹ از کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا.
ب) آثار نثری مستقل
۱- اسرارالمکتوم: دکتر صفا این کتاب را مثنوی صوفیانه ای دانسته که در عشق عرفانی سروده شده است، (صفا، ۱۳۶۴، ۷۰۶) این گفته را نسخه ی کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا که در برگهای ۵۹۹ تا ۶۲۶ کتاب را با نام اسرار مکتوم و به نثر یاد کرده است، رد می کند. (عباسی، ۱۹۷۵، ۳۴۹)
۲- رشحات الحیات: این کتاب بر طبق آنچه علاءالدوله کامی در نفائس المآثر و غلامعلی آزاد در ید بیضاء نوشته اند کتابی است در تصوف، از این کتاب در مجموعه ی کلیات غزالی مشهدی که در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود اثری نیست.
۳- مرآت الکائنات: از این کتاب نیز در مجموعه ی کلیات غزالی که در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود نامی به میان نیامده است و در نفائس المآثر و تذکره ی ید بیضاء موضوع آن علم اخلاق دانسته شده است.
آثار شعری غزالی مشهدی
خداوندا طریقی ده غزالی را که در محشر نباشد نامه ی اعمال او مانند دیوانش
آثار منظوم غزالی به قرار زیر است:
۱- دیوان آثارالشباب: این دیوان که نسخه ای از آن در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود شامل دو دیباچه به نثر است به همراه قصائدی در وجه تخلص و نام دیوان، در حمد ثنای حضرت باری، ترکیب بندی در مناجات، ترجیح بندی در صفت حضرت سیدالمرسلین، ترجیح بندی در توحید، قصیده ای در تتبع خاقانی شروانی، قصیده ای در تتبع امیرخسرو دهلوی و تعداد ۵۵۵ غزل که به صورت الفبایی مرتب شده است به همراه ساقی نامه و مثنوی ها و رباعیات و مقطعاتی دیگر.
این کتاب را شاعر در سال ۹۶۶ ه ق و در سی سالگی به پایان رسانده است و چون این دیوان که شامل بسیاری از غزلیاتش می باشد در جوانی سروده است، نام آثارالشباب بر آن نهاده است.
دیوان آثارالشباب با این ابیات شروع می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم هست شهاب از پی دیو رجیم
گم شدگان را شب تاریک جهل لمعه ی او شمع ره مستقیم
۲- دیوان سنت الشعراء: این دیوان شامل قصائدی است در مدح شاه تهماسب، خان زمان، میرزا بوطالب، میرزا محمود، مظفر خان، منعم خان و دیگر امیران و بزرگان دربار خان زمان و در مجموع شامل ۲۶ قصیده، یک مثنوی و یک دیباچه به نثر است.
متن این دیوان را در برگهای ۶۲۷ تا ۷۰۴ از نسخه ی کلیات غزالی مشهدی که در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود، می توان یافت. قصائد آن الفبایی مرتب شده است.
۳- دیوان گنج اکبری: این دیوان که در مجموعه ی کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا از برگ ۱ تا ۱۰۹ را در برمی گیرد، مشتمل بر چهار دیباچه ی پراکنده است به نظم و نثر. تمامی اشعار آن عبارت است از هشت قصیده و سه مثنوی و هشت غزل که همه در مدح اکبرشاه است و به نظم الفبایی مرتب شده است. علاوه بر اینها دو قطعه و دو رباعی نیز در آن آمده است و قطعه ای در تاریخ تولد جهانگیر نخستین پسر اکبرشاه «سنه ی ۹۷۷» و قطعه ای درتاریخ بنای «بلند دروازه»، سنه ی ۹۷۳٫ از این دو قطعه معلوم می شود که دیوان اکبری بعد از سال ۹۷۷ سروده شده است.
۴- مثنوی نقش بدیع: مهمترین مثنوی غزالی که بر وزن مخزن الاسرار سروده است.
۵- مثنوی مشهد انوار: تقلیدی است از مخزن الاسرار و بر همان وزن. بعضی ها مثل دکتر صفا بعید ندانسته اند که مشهد انوار همان نقش بدیع باشد، استدلال ایشان فقط بر این مبناست که بعضی از ابیات منقول از مشهد انوار، در نقش بدیع هم هست ولی در عوض ابیات بسیاری از مشهد انوار نقل شده که در نقش بدیع نیامده است.
۶- قدرت آثار: مثنوی دیگری که به تقلید از مخزن الاسرار سروده شده و در تذکره ی هفت آسمان نیز جزء مثنوی های تقلید شده از مخزن الاسرار معرفی گردیده است. (علی احمد، ۱۹۶۵، ۱۰۰)
۷- مرآت الصفات: مصدّر به نام اکبرشاه است و به تقلید از مخزن الاسرار سروده شده، تذکره ی هفت آسمان ابیاتی را از این مثنوی نقل کرده که در نقش بدیع آمده است از جمله ی این ابیات:
تاج ده تارک رویین تنان سرشکن کبر قوی گردنان
شاه فلک مسند خورشید رخش ملک ستاننده ی اقلیم بخش
آنکه قضا پیشرو تیر اوست قاف قدر حلقه ی زه گیر اوست
گر بکشد تیغ جهان سوز را قطع کند سلک شب و روز را
ور نخورد مهر می از جام او تیغ شود موی بر اندام او
(ب ۲۵ تا ۲۲۱)
۸- ساقی نامه: شامل هفتاد و هشت بیت که در تذکره ی پیمانه تمامی ابیات آن آمده است. (گلچین معانی، ۱۳۵۹، ۳۱۱)
درخشنده برقی ز ابر کرم زد از پرده ی غیب نور علم
مشرف به آن لمعه ناگه شدم که از غفلت خویش آگه شدم
به نادانیم صرف شد روزگار بیا ساقی و جام دانش بیار
کبودست از سنگ غم سینه ام بر آورد زنگار، آیینه ام …
بیا ساقی آن جام مشکین ختام به من ده که گردم معطر مشام
بده ساقی آن آتش دل نشین دم باده نوشان ازو آتشین
که رندان چو پیمانه خالی کنند به یک جرعه یاد غزالی کنند
این ساقی نامه در برگهای ۵۴۸ تا ۵۵۲ از نسخه ی کلیات غزالی مشهدی محفوظ در موزه ی بریتانیا آمده و جزئی از دیوان آثارالشباب به حساب آمده است.
۹- آیینه ی خیال: مجموعه ی کوچکی از غزلها و قطعه ها و رباعیات با مقدمه ای به نثر، بر طبق نوشته ی «نفاس المآثر» و «ید بیضاء» تعداد ابیات آن هزار بیت است. از این مجموعه در برگهای ۷۸۰ تا ۸۳۰ از کلیات غزالی مشهدی ذکری به میان آمده است، در فهرست ریو این بیت از این اثر نقل شده است: (ریو، ۱۹۶۶، ۶۶۳)
تا خط او مفرّحی داد به خضرِ خیال ما صفحه ی سبز آسمان شد ورق خیالِ ما
۱۰- مثنوی عاشق و معشوق: در نفاس المآثر و ید بیضاء تعداد ابیات این مثنوی چهار هزار بیت ذکر شده است. استاد گلچین درباره ی این مثنوی می نویسد:
«در سال ۹۷۵ ه ق به نام جلال الدین اکبرشاه سروده و نسخه ای از آن در فهرست سالار جنگ معرفی گردیده و به این ابیات پایان می پذیرد:
برای عاشقان کردم تمامش نهادم عاشق و معشوق نامش
خداوندا علم گردان چو خورشید غزالی را به دولتهای جاوید
چو دارم با کرمهای تو عادت کرم کن ختم کارم با سعادت»
(گلچین معانی، ۱۳۷۰، ۹۵۰)
علاوه بر آثاری که معرفی شد در تاریخ ادبیات در ایران آثاری دیگر را به غزالی مشهدی نسبت داده که به دلایلی که خواهیم آورد از ذکر نام آنها صرف نظر شد. (صفا، ۱۳۶۴، ۹۰۶)
– مثنوی در ذم قلیچ خان از امیران دوران اکبری، متخلص به الفتی: این مثنوی جزء دیوان آثارالشباب غزالی بوده و در برگهای ۵۶۲ تا ۵۶۵ از نسخه ی کلیات غزالی مشهدی نقل شده است و با این بیت آغاز می شود:
در نامه ی من ببین سخن چیست این مرده ی زنده در کفن چیست
– مثنویی در ذمّ یکی از علمای دینی که بر غزالی عارف پیشه، تاخته و به الحادش فتوی داده است: این مثنوی نیز جزء دیوان اکبری بوده و در برگهای ۶۹ تا ۷۹ نسخه ی کلیات غزالی مشهدی از آن نامی به میان آمده است. لازم به یادآوری است که در نسخه های موجود از کلیات غزالی اثری از بعضی آثار منسوب به او مثل سواد اعظم، مواهب و واردات که در نفائس المآثر و ید بیضاء یاد شده، به دست نیامد. همچنین از کتاب اسرارالمکنونه که در آتشکده ی آذر (بیکدلی، ۱۳۳۸، ۴۷۲) و ریحانة الادب (مدرسی، بی تا، ۲۳۵) جزء آثار غزالی معرفی شده نیز اثری تا این زمان به دست ما نرسیده است. به احتمال زیاد این نامها می تواند متعلق باشد به برخی از همان آثاری که قبلا معرفی کرده ایم.
در تحقیقی هم که آقای محمدسلمان عباسی در رساله ی ختم تحصیل خود به زبان اردو انجام داده اند، از این چند اثر اطلاعی به دست نداده اند.
اینک برای آشنایی بیشتر با شعر و نثر غزالی مشهدی نمونه هایی از آثار منظوم و منثور او را در این جا می آوریم:
الف) از قصائد
معلم عشق دانش سوز و عقل کل زبان دانش رقوم آفرینش ابجد لوح دبستانش
الف بی جیم دال ابجد او هست آن ارکان که از یک نقطه صورت یافت حرف چار ارکانش
خلیفه ی این دبستان را در اول عقل کل آمد که ظل الله فی الارضین فرستادند درسانش
سکندر را درین دریا چو کشتی غرقه شد آخر نیامد کار حکمتهای افلاطون یونانش
گهرهایی که از الماس فکرت سفته ام یک یک نمی گویم که چون سفتم چو می داند زبان دانش …
درین بزم ارچه اول خوان نهاد ارشاد خاقانی من آخر هم نمکدانی نهادم بر سر خوانش
سوی ملک خراسان گر فرستاد این سخن خسرو من از ملک خراسان می فرستم سوی شروانش
خداوندا طریقی ده غزالی را که در محشر نباشد نامه ی اعمال او مانند دیوانش
(کلیات غزالی، برگهای ۱۵۹ تا ۱۶۷، غزالی مشهدی، حیات اورکارنامی، ص ۱۵۸)
ب) از غزلیّات:
از بزم جهان باده گساران همه رفتند ما با که نشیینیم چو یاران همه رفتند (۱)
نی کوه کن بی سر و پا ماند و نه مجنون از کوی جنون سلسله داران همه رفتند
برخیز که ماندیم درین راه پیاده راهیست خطرناک سواران همه رفتند
زین باغ، شهیدان تو با گریه ی جانسوز ماتم زده چون ابر بهاران همه رفتند
از دست غمت بی سر و پایان همه مردند با داغ وفا سینه فگاران همه رفتند
بر حلقه ی زلف تو چو دیدند گره ها از سلک خرد سبحه شماران همه رفتند
زان طوطی طبع تو خموش است، غزالی کایینه دلان نکته گذاران همه رفتند
(آثارالشباب، برگهای ۲۱۰ و ۲۱۱)
ج) از مثنویها:
- مثنوی عاشق و معشوق:
سؤال معشوق از عاشق
دگر پرسید آن گلبرگ خندان که ای چشم و چراغ دردمندان
طریق عشق باری کرده ای طی به سرّ عشق بازان برده ای پی
بحمدالله که داری همچو دریا هزاران گنج پر گوهر مهیا
به شادروان وصلم یافتی راه برای من چه آوردی به درگاه
جواب عاشق به معشوق
جوابش داد کای خورشید آفاق تو می دانی چه می دارید آفاق
به راه عاشقی داغی و دردی سرشک سرخسی و رخسار زردی
فقیری، نامرادی، بینوایی نیاز و مسکنت عجز و گدایی
چه باشد سر، که صد سر خاک کویت دو عالم قیمت یک تار مویت
(نفائس المآثر، ص ۵۴۱ و ۵۴۲)آدمی چیست نسخه ی گویا صورت حق و معنی اشیا
هرکه از سرّ آیتست آگاه خوانده از نقش و کلام الله
پیش من خوار هست و نیز عزیز دوستم دشمنان خود را نیز
چشم خود باز کن به هوشیاری که من آن نیستم که پنداری
هیچ کس منکر عزیزی نیست ور بود غیر بی تمیزی نیست
سخنان دراز دردسر است حکم غیرالکلام معتبر است
شد غزالی حکایت تو تمام ختم کن والسلام و والاکرام
(غزالی مشهدی، حیات اوکارنامی، ص ۲۵۵)
د) از ترکیب بندها:
حیرت زده ام حیرتم از عشق فزون باد جان محو تو گردید دل از عشق تو خون باد
کارم همه دیوانگی و عشق و جنون باد از عشق من دیوانه قوی عقل زبون باد
در موکب دانش عَلَم عشق نگون باد از کشور فرزانگیم خانه برون باد
سر مست خرابات جنون باد غزالی
وز سلسله ی عقل برون باد غزالی
(دیوان آثارالشباب، برگ ۲۲)
ه) از قطعات:
شاعر نه آن کس است که بر سلفه پی برد جزوی ز عرش شرع بود شین شاعران
دیدم بس کسان که فتادند از کمر بستند چون کمر ز پی کین شاعران
لطفی اگر نمی کنی آزارشان مکن اندیشه کن ز آتش نفرین شاعران
(دیوان آثارالشباب، برگ ۵۰۲)
و) از رباعیات:
عشق آمد و از دلم سلامت برخاست بر هر طرفم گرد ملامت برخاست
برخاست که فتنه را نشاند آن شوخ وز فتنه ی قامتش قیامت برخاست
(غزالی مشهدی، حیات اورکارنامی، ص ۲۸۹)
تا کی گویی که گوی اقبال که برد تا کی گویی که ساغر عیش که خورد
اینها چه فسانه است می باید رفت اینها چه بهانه است، می باید مُرد
(گلستان ادب، ص ۵۷)
مردان که درین ره ادب آموخته اند جز نقد ادب هیچ نیندوخته اند
بر عیب کسی دیده از آن نگشودند کز هرچه جز اوست دیده بردوخته اند
(غزالی مشهدی، حیات اورکارنامی، ص ۲۸۸)
ز) از مفردات:
عجب پرپیچ و خم افتاده زلف همچو زنجیرش مگر دست قضا لرزیده در هنگام تحریرش
(گلزار ادب، ص ۱۸۷)
من به ویرانه ی غم مرده و طفلان هر سوی سنگ بر دست که دیوانه نیاید بیرون
(گلزار ادب، ص ۴۸۶)
کس را نبینم روز غم، جز سایه در پهلوی من آن هم چو بینم سوی او، گرداند از من روی من
(تذکره ی پیمانه، ص ۳۱۵)
نمونه ی نثر اسرارالمکتوم:
«ای گشته نهان در تتق عزّت خویش بنهفته جمال خویش در قدرت خویش
شأن تو مزایای تعدد، لیکن پیوسته تو بر صرافت وحدت خویش
مصراع اوّلی اشارت به حدیث «الکبریا ردائی» است یعنی بزرگی تو پوشانیده است ترا، بر غیر تو که موجود حقیقی نیست، چه هر چه به هر زبان، به هر اصطلاح، ساکنان ملاء اعلی و دوربینان صوامع دنیا از تو گفته اند، فراخور قابلیتی که تو به ایشان داده ای، واقع شد، امّا بواسطه ی آنکه این معنی برایشان پوشیده شده، هر یک خود را عارف دانسته از حقیقت حال که تو شناسای و بس دور افتاده اند و سبب حجاب نفوس دایره ی امکان کثرت اشیاست که صور علمیّه ی ذاتست که ردای حضرت ذوالجلال گشته، چه نفوس را از آن جانب که رو به مبدأ فیّاض دارند بواسطه ی قرب مبدأ نقشی و رنگی نیست، بلکه چنان در سطوت تجلی مستغرق اند که ایشان را از یک وجهی وجود عارضی هم نیست، چه جای صفت که با آن از مبدأ باز مانند».
(اسرار مکتوم، محفوظ در موزه ی بریتانیا، به نقل از عکس الصاقی به: غزالی مشهدی، حیات اورکارنامی)
منابع:
۱- اسماعیل پاشا بغدادی، هدیة العارفین، مکتب الاسلامیه و الجعفری، تبریز ۱۹۶۷٫
۲- بداؤنی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، تصحیح احمدعلی و ولیم ناسیولیس، کلکته ۱۸۶۸٫
۳- بیکدلی شاملو، لطفعلی بیک، آتشکده ی آذر، تصحیح حسن سادات ناصری، امیرکبیر، تهران ۱۳۳۸٫
۴- حسن جان بهادر، سید محمد صدیق، تذکره ی شمع انجمن، چاپ هند، ۱۲۹۲٫
۵- رازی، امین احمد، هفت اقلیم، تصحیح جواد فاضل، ج ۲، علمی، تهران، بی تا.
۶- ریو، چارلز، فهرست نسخه های خطی فارسی، موزه ی بریتانیا، ۱۹۶۶٫
۷- شاه تهماسب، تذکره ی شاه تهماسب، به سعی عبدالشکور، برلین۱۳۴۳ قمری.
۸- صادق کتابدار، تذکره ی مجمع الخواص، ترجمه ی عبدالرسول خیام پور، اختر شمال، تهران ۱۳۲۷٫
۹- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوسی، ج ۵/۱ و ۵/۲، تهران ۱۳۶۴٫
۱۰- عباسی، محمدسلمان، غزالی مشهدی حیات اورکارنامی، دانشگاه لکهنو، ۱۹۷۵٫
۱۱- عبدالغنی خان، مولانامحمد، تذکرة الشعرا، علی گره ۱۹۱۶٫
۱۲- علی احمد، مولوی آغااحمد، تذکره ی هفت آسمان، اسدی، تهران ۱۹۶۵٫
۱۳- علامی، ابوالفضل، آیین اکبری، ج اول، چاپ کلکته، بی تا.
۱۴- گلچین معانی، احمد، تذکره ی پیمانه، دانشگاه فردوسی، مشهد ۱۳۵۹٫
۱۵- ___، ___، تاریخ تذکره های فارسی، دانشگاه تهران، تهران ۱۳۵۰٫
۱۶- ___، ___، کاروان هند، چاپ و انتشارات آستان قدس، مشهد ۱۳۷۰٫
۱۷- مدرسی، محمدعلی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و الالقاب، ج ۸، خیام بی تا.
۱۸- مقیم هروی، نظام الدین احمد، طبقات اکبری، تصحیح محمدحسین هدایت، بنگال، بی تا، ج ۲٫
۱۹- هدایت، شبلی، شعرالعجم، ترجمه ی سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، دنیای کتاب، تهران ۱۳۶۸٫
۲۰- هدایت، رضاقلی خان، تذکره ی ریاض العارفین، مهدیه، تهران ۱۳۱۶٫
۲۱- ___، ___، مجمع الفصحا، چاپ سنگی، تهران ۱۲۹۵٫
منبع:
طنز در غزل های غزالی مشهدی؛ شاعر سبک هندی
با توجه به اینکه تعهد شاعر چیزی جز مسئولیت پذیری او نیست، انتقاد از ریاکاران و ظاهرسازان از دیرباز، زبان و کلام شاعران و نویسندگان را که نسبت به جوامع انسانی احساس تعهد میکردند تحت تأثیر قرار داده است. یکی از شیوههای انتقاد شاعران، استفاده از شیوه یا نوع ادبی طنز است. میتوان گفت در این مسیر زبان طنز بهترین وسیله است، زیرا که؛ طنز ادبی کلامی است هنری و خندهانگیز که ضمن انتقاد، هدفش اصلاح جامعه و یک اندیشه یا باور نادرست است. از شاعران موفقی که در ادب پارسی توانسته است از این شیوه بهرهی کافی و وافی ببرد، ملکالشعرا غزالی مشهدی است.
طنز غزالی غالباً نقد اجتماعی است که شامل: انتقاد از اخلاق ریاکاران و شیوهی زندگی معاشرت افراد به ظاهر خوشعمل و نیکوکار است که با تظاهر به تقوی و پرهیزگاری به مخالفت با عشق و محبت قلبی میپرداختهاند. غزالی از اینکه زاهدان ریاکار، عقل را در خدمت خواهشهای نفسانی قرار دادهاند آزرده است و چنین عقلی را نکوهش میکند ولی رندی را که با آزادگی، پاکی و زیرکی و عشق و دلدادگی همراه است میپسندد. طنزهای غزالی از افراد و جامعهای که ساختارهای بنیادین آن با ساختارهای عارفانهی غزالی تضادی عمیق دارد، کاملاً هماهنگ است.
مراجع :
۱- انوری، حسن(۱۳۸۶) طنز حافظ، ماهنامهی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، ادبی فردوسی، ش:۵۳-۵۲، صص،۲۲-۲۰
۲- انوشه، حسن(۱۳۸۱) فرهنگنامه ی ادبی فارسی، چاپ دوم، تهران: وزارت فرهنگ و انتشارات اسلامی.
۳- چناری، عبدالامیر(۱۳۸۴) طنز در شعر حافظ، پژوهشنامه ی علوم انسانی، ش۴۶-۴۵، صص۵۱-۳۹٫
۴- حافظ، شمسالدین محمد(۱۳۶۹) دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی، مقابله و کشفالابیات رحیم ذوالنور، چاپ اول، تهران: زوّار.
۵- حسنلی، کاووس(۱۳۸۵) چشمهی خورشید، چاپ نخست، شیراز: نوید شیراز.
۶- حلبی، علیاصغر(۱۳۷۷) تاریخ طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلام، چاپ نخست، تبریز: بهبهانی.
۷- خاقانی شروانی، افضلالدین(۱۳۷۳) دیوان، مقابله و تصحیح و مقدمه و تعلیقات ضیاءالدین سجادی، چاپ چهارم، تهران: زوّار.
۸- خرمشاهی، بهاءالدین(۱۳۸۴) ذهن و زبان حافظ، چاپ هشتم، تهران: ناهید.
۹- داد، سیما(۱۳۸۳) فرهنگ اصطلاحات ادبی، چاپ دوم، تهران: مروارید.
۱۰- رزمجو، حسین(۱۳۷۲) انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی، چاپ دوم، مشهد: آستان قدس رضوی.
۱۱- سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله (۱۳۸۶) کلیات، به اهتمام محمدعلی فروغی، چاپ چهاردهم، تهران: امیرکبیر.
۱۲-شریفی، محمّد(۱۳۸۷) فرهنگ نشر نو، چاپ اول، تهران: انشارات معین.
۱۳- شفیعیکدکنی(۱۳۸۶) زمینة اجتماعی شعر فارسی، چاپ نخست، تهران: اختران.
۱۴- صفا، ذبیحالله(۱۳۷۵) تاریخ ادبیات در ایران، چاپ هشتم، ج پنجم، بخش دوم، تهران: فردوس.
۱۵- غزالی مشهدی(۱۳۸۸) دیوان، تصحیح حسین قربانپور آرانی، چاپ نخست، تهران: علمیفرهنگی.
۱۶- فاروقفلاح، غلام(۱۳۷۴) موج اجتماعی سبک هندی، چاپ نخست، مشهد: ترانه.
۱۷- میرصادقی، میمنت(۱۳۷۳) واژهنامة هنر شاعری، چاپ دوم، تهران: معین.
۱۸- نیکوبخت، ناصر(۱۳۸۰) هجو در شعر فارسی، چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
پاسخ دهید