مقبره میرزا ابراهیم رضوی
این مقبره در مجاورت کوهسنگی و در انتهای خیابان شهید بهشتی قرار دارد و متعلق است به میرزا ابراهیم رضوی از سادات رضوی خراسان که در سال ۱۰۴۲ ق. در گذشته و در این محل مدفون شده است .
میرزا ابراهیم رضوی فرزند میرزا ابوالقاسم از سادات جلیل القدر بوده و در عهد شاه عباس اول صفوی می زیسته است نسب میرزا ابراهیم رضوی با ۲۱ واسطه به امام زاده ابوجعفر موسی برقع فرزند حضرت جواد(ع) می رسد.
بنای مقبره شامل ایوانی به ارتفاع ۳۰/۸ و عرض ۱۰/۸ متر و عمق ۶۰/۱۱ متر است و بنا به کتیبه بالای محراب در ۱۰۴۷ ق. احداث شده و در ۱۳۶۵ به همت تولیت وقت سادات رضوی , آقای سید حسین بدیعی , مرمت شده است.
مقبره ميرزا ابراهيم واقع در ملك شخصي خود وي در مجاورت مجموعه فرهنگي– تفريحي كوهسنگي در دامنه كوه و انتهاي خيابان بهشتي، با منظر ايواني كاشيكاري شده جلبنظر مينمايد.
محراب نفيس اين مكان داراي ماده تاريخ سال ۱۰۴۷ ق است.مقبره ميرزا ابراهيم رضوي تنها بنا و يادگار تاريخي از دوره شاه صفي در مشهد است.
اين بنا در باغي مصفا به گونه اي ساخته شده كه هم مقبره باشد و هم محل نماز.بدين سبب ايوان بنا و گنبد روي آن به دو بخش تقسيم شده است. نيمه شمالي كه مجاور صحن واقع است به محل دفن ميرزا ابراهيم اختصاص يافته و نيمه جنوبي كه در قبله قبر قرار دارد ويژه برگزاري نماز احداث شده است؛اين بخش داراي محرابي است كه در اطراف آن ابيات زير نوشته شده است:
گرديد مزيّن ايـن رواق از دو طرف تا كـرد بنـايش خلـف شـاه نجف
يك نصف از آن مقبره گشته است چو خلد آن نصف دگر مسجد با عزّ و شرف
ايـن عمـارت بـدور شـاه صـفي به زميـن آمـد از بهشـت نعـيـم
حـوض پيـش عمـارتـش گـويي مـيدهـد يـاد كوثـر و تسـنيـم
گفت « فخـر » از براي تـاريخش « عالمـست و مقـام ابراهيم »
ايوان مقبره داراي ۳۰/۸ متر ارتفاع و ۱۰/۸ متر عرض است. عمق آن هم ۶۰/۱۱ ميباشد و در طرفين ايوان دو حجره دو اشكوبه تعبيه شده است.
در صحن مقبره تعدادي از علماي قرن اخير خراسان مدفون هستند. اين فضاي تاريخي ـ فرهنگي بر جاذبه هاي كوهسنگي مشهد افزوده است. مقبره و باغ آن به سادات رضوي مشهد تعلق دارد و ايشان عموماً به زيارت جدّ واقف خود ميروند.
بازديد از مقبره ميرزا ابراهيم براي عموم آزاد است.
ميرزا ابراهيم در سال ۱۰۳۸ قمرى موقوفات مهمى را در شهرهاى مشهد و رادكان و تربت جام وقف بر اولاد ذكور و اناث خاندان خويش و عامه سادات رضوى ساكن شهر مشهد ( ارض اقدس ) كرده است.
موقوفه وى بسيار فعّال است و حدود بيست هزار نفر ( در سال ۱۳۸۱ خورشيدى ) از آن بهره مند مى شوند. اين موقوفه توسط متولى يى از اعقاب خود ميرزا ابراهيم اداره مى شود و درآمد سالانه آن ميان سهم بران توزيع مى گردد.
موقوفه ميرزا ابراهيم سبب شده است تا چند هزار خانوار از سادات رضوى ساكن مشهد و اعقاب خاندان واقف در سراسر كشور شجره نسب خويش را تا كنون حفظ نمايند، لذا اقدام وى يكى از پديده هاى فرهنگى مهم شهر مشهد است.
شرح حالي از سادات رضوي:
يكي از پديده هاي اجتماعي دوران شاه عبّاس سيطرۀ سادات رضوي بر مشهد مي باشد. سادات رضوي مشهد كه به علت انتساب به امام رضا(ع) و موقعيت مذهبي از جايگاه اجتماعي برخوردار بودند توانستند با برخورداري از موقعيت اجتماعي و استفاده از ارتباطات خويشاوندي و سياسي خود با دربار صفويه طي يك قرن نفوذ و سيطره اي در تاريخ مشهد به دست آورده و بسياري از مناصب و پستهاي مهم را در اختيار بگيرند كه ميان جامعه سادات آن زمان منحصر به فرد مي باشد. مهيا بودن زمينه هاي گوناگون حضور اين سادات در جامعه مشهد از لحاظ سياسي، اجتماعي و فرهنگي؛ اين امكان را براي آنان فراهم ساخته بود تا با استفاده از كليه امكانات، ضمن انسجام پيوندهاي داخلي خويشاوندي به عنوان نمونه اي موفق از حضور يك جامعه مذهبي در عرصه هاي مختلف محسوب گردند و ماندگاري آنان درطي قرنها در تاريخ مشهد دليلي بر اين مدعا مي باشد.
سادات رضوي در دوره صفويه از اهميت زيادي برخوردار بودند. آنها توانستند در طي يك قرن نفوذ خود را در بالاترين حد ممكن در مشهد رسانده و حفظ نمايند و با در اختيار گرفتن مناصب متفاوت مانند صدارت، توليت، نظارت آستان قدس، پيش نمازي، امام جماعت و… آن را تقويت نمايند. در كنار اين عوامل، خويشاوندي سادات رضوي با شاهان صفوي كامل كننده اعتبار آنها بود و انتساب به امام رضا(ع) باعث شد تا اين جايگاه از فراز و نشيب كمتري برخوردار شود. با توجه به سابقه ورود آنان به مشهد و تعدادشان كه نسبت به ساير سادات كمتر بوده است چنين شهرتي مديون زيركي و ذكاوت آنان نيز بوده است. چگونگي برقراري ارتباط با حكام مختلف از ازبكان گرفته تا سلاطين صفوي، گرفتن امتيازات مالي و در عين حال كثرت مشارب مختلف فكري در بين آنها مويد همين نكته مي باشد. نفوذ در ميان مردم به همراه تمكن مالي، جايگاه مذهبي و استفاده از ارتباطات سياسي عواملي مي باشدكه موفقيت آنها را در طول يك سده تضمين كرده بود.
بنا بر پژوهش ارزشمند و جامع مرحوم ميرزا محمد باقر رضوي (مدرس اول آستان قدس) با عنوان شجرهي طيبه، جد آن دسته از سادات رضوي شهر مشهد که اکنون سهم بر اوقاف اولادي هستند مير شمسالدين محمد نام داشته که در زمان شاهرخ تيموري (۸۰۷ تا ۸۵۰ ه) از قم به مشهد آمده است (۱). نسب وي با ۱۹ واسطه به حضرت رضا (ع) ميرسيده است:
۱٫ حضرت رضا (ع)؛
۲٫ امام جواد (ع)؛
۳٫ ابوجعفر موسي المبرقع: بدان جهت او را مبرقع ميخواندند که به خاطر زيبايي و درخشندگي صورت، برقع بر روي خود ميافکند. از اين رو به موسي مبرقع ملقب شد. وي جد سادات برقعي، رضايي، ابن الرضايي، تقوي، نقوي و رضوي است.
ابواحمد موسي مبرقع، در سال ۲۱۴هـ.ق دو سال بعد از ميلاد علي بن محمد، امام هادي(ع) در مدينه متولد شد. پرهيزکاري، امانت و تقواي موسي مبرقع نزد پدر بزرگوارش، امري مسلّم بود تا به آنجا که حضرت امام جواد(ع) او را بعد از برادرش امام هادي(ع) متولي موقوفات و صدقات خود نمود، بي آنکه ناظري بر وي بگمارد.
اکثر تاريخ نويسان و محدثان و علماي انساب اتفاق دارند بر اين که موسي مبرقع از کوفه به قم هجرت نموده و در همين شهر رحلت کرده و در محلّي که هم اکنون در خيابان آذر (طالقاني) محلّه چهل اختران معروف است به خاک سپرده شده است.
۴٫ ابوالمکارم احمد بن موسي؛
۵٫ ابوعلي محمد الاعرج؛
۶٫ ابوعبدالله احمد نقيب؛
۷٫ ابوالحسن موسي نقيب؛
۸٫ ابوعبدالله احمد؛
۹٫ سيد محمد؛
۱۰٫ سيد علي؛
۱۱٫ سيد (مير) جعفر؛
۱۲٫ سيد ابومحمد (ابيمحمد)؛
۱۳٫ آقا ميرعيسي؛
۱۴٫ آقا مير ابوالفتح؛
۱۵٫ آقا ميرعلي؛
۱۶٫ آقا ميرحسن؛
۱۷٫ ميربار؛
۱۸٫ ميرمحمد؛
۱۹٫ محمود؛
۲۰٫ مير شمسالدين محمد: اجداد اوليهي مير شمسالدين محمد، به جز حضرت رضا و امام جواد (ع) که شناخته شده هستند، عمدتا در قرون سوم و چهارم در قم ميزيستند و بعضا نقيب سادات آن خطه هم بودهاند؛ بدين سبب شرح حال آنان از موسي مبرقع فرزند امام جواد تا ابوعبدالله احمد بن موسي (نفر هشتم که در سال ۳۷۲ ه ق ولادت يافته است) در کتاب معتبر تاريخ قم مسطور است (۲). از آن پس به سبب عدم وجود منبعي چون تاريخ قم اطلاع چنداني از اعقاب ابوعبدالله يا اجداد مير شمسالدين محمد در دست نيست.
زماني که مير شمسالدين از قم به مشهد آمد، فرد متشخصي بود و مدتي هم ظاهرا حکومت ولايت تبريز بدو مفوض شد(۳).مير شمسالدين محمد خود در مشهد شهرت چنداني به هم نرسانيد، اما فرزندان و اعقابش از پدر برجستهتر شدند و احوال آنها به متون تاريخي راه يافت. بدان سبب از احوال مير شمسالدين محمد هم در آن متون ذکري به ميان آمده است.
۲۱٫ مير غياث الدين عزيز: مير شمسالدين محمد داراي فرزندي به نام مير غياثالدين عزيز که به نظر ميرسد فرد سياس و متنعمي هم بود از جملهي نقباي سادات مشهد (احتمالا تنها نقيب سادات رضوي) و داراي طبع شعر بود، بدان سبب امير علي شير نوايي از او در کتاب مجالسالنفائس به عنوان نقيبي شاعر ياد کرده است. وي نوشته است:
مير غياثالدين از سادات بلکه از نقباي مشهد است و در غايت اهليت و ملايمت است و مزاجش به مطايبه و هزل غالب شده و در شوخطبعي و فيلسوفي بياختيار است. چون بر بشرهي ميرزا، صفرت (زردي) غالب است [او را] سيد شرقه هم ميگويند. اين مطلع از اوست:
دمي از دست دنيا وانرستم
بيا ساقي که يک دم مي پرستم (۴).
شرح حالي که مرحوم مدرس رضوي از مير غياثالدين عزيز بر مبناي نسخهي ترکي مجالسالنفائس نقل کرده (۵)با آنچه در ترجمهي فارسي آن اثر ديده ميشود متفاوت است، اما آن مرحوم همان مير غياثالدين عزيز را قطعا فرزند مير شمسالدين محمد دانسته است. به هر روي مير غياثالدين عزيز، يا به قول مير علي شير «سيد شرقه»، در سال ۹۳۲ ه ق ميزيسته و از زمرهي کلان مالکان خراسان و مشهد هم بوده است؛ چرا که فرماني از عبيدالله خان ازبک (برادرزادهي شيبک خان) به تاريخ غرهي شوال سنهي ۹۳۲ در دست است که او را به همراه چند سيد و نقيب ديگر خراساني از پرداخت مالياتهاي کلان معذور داشته، مزيد بر آن به عمال خود دستور داده است که اصلا پيرامون املاک ايشان نگردند (۶).
بنا بر نوشتهي شجرهي طيبه (صص ۶۴ و ۱۰۳) املاک مير غياثالدين از زمرهي اولين رقبات موقوفات اولادي اعقاب او شده، ديگر اعقاب و احفاد ايشان هم بر آن افزودهاند تا به موقوفات کنوني اولاد رضوي منجر شده است.
يادآور ميشويم که تا پيش از آمدن شمسالدين محمد به مشهد، توليت يا ادارهي آستانهي رضوي در اختيار سادات موسوي بود (۷). البته به سبب آنکه حکام و سلاطين ايران تا زمان صفويه موقوفهي چنداني به حرم رضوي اختصاص نداده بودند در عزل و نصب متوليان آن هم دخالت نميکردند در نتيجه موقوفات محدود و مردمي اين آستانه زير نظر نقيب يا نقباي سادات مشهد اداره ميشد. پس از ورود مير شمسالدين محمد به مشهد، دست کم نقابت سادات رضوي با او و اعقابش بود. اما سادات موسوي نيز همدوش ايشان داراي نقابت و زعامت و جايگاه رفيع سياسي – اجتماعي بودند. بنا بر آنچهي متون دورهي تيموري و صفوي نقل کردهاند سادات رضوي به مرور سادات موسوي را کنار زده و خود نقابت همهي سادات مشهد را به دست آوردند. ايشان با ازبکهاي سني مذهب و مخالف صفويه نيز عموما کنار آمده و موقعيت سياسي و اجتماعي خويش را حفظ ميکردند. بخشودگي مالياتي مير غياثالدين عزيز و چند نقيب ديگر از طرف عبيدالله خان ازبک مؤيد بارز همين دعوي است. مؤلف مهماننامهي بخارا، که در آغاز ظهور ازبکها محمد خان شيباني (شيبک خان) را در سفر مشهد همراهي ميکرد، نوشته است: وقتي خان در سال ۹۱۵ ه از جانب چهچهه و کلات براي اولين بار عزم مشهد داشت «نقبا و اشراف مشهد مقدس رضوي» تا عقبهي کلات به استقبال خان شتافتند. چون خادم به حرم رضوي درآمد همان «نقبا و سادات و خدام حرم»، علم سبزي با عصا و شمشيري به همراه ديگر اساس پادشاهانه به رسم پيشکش نزد شيبک خان آوردند و عرضه داشتند که: «اين علم و شمشير حضرت امام است که سزاوار موکب حضرت خليفهي زمان و امام انام [يعني شيبک خان!] است»!(۸).
آن همه مماشات با شيبک خان زماني از سوي سادات و نقباي شهر مشهد صورت گرفت که شاه اسماعيل صفوي به خون شيبک خان تشنه بود و به همين دليل سال بعد او را در مرو کشت و جسدش را خوراک صوفيان فدايي خويش کرد. گر چه مؤلف مهماننامه نام نقبا و بزرگان سادات مشهد را نبرده است اما ديگر منابع تاريخي زعماي اين قوم را معرفي کردهاند؛ از جمله وقتي به فرمان عفو مالياتي برادرزادهي شيبک خان در سال ۹۳۲ مينگريم نام بعضي از رقباي اين سادات از قبيل مير غياثالدين عزيز رضوي، سيد صدرالدين، سيد معزالدين خليل و سيد نظامالدين ابوطالب را ميبينيم.
با اينکه شاهان صفوي مانع رشد نقباي سادات رضوي و موسوي مشهد در سدهي دهم هجري نشدند اما توليت آستانهي رضوي را در آغاز به ايشان نسپردند. چنانکه ميدانيم، اولين بار شاه تهماسب صفوي (حک: ۹۸۴-۹۳۰) براي ادارهي املاک و موقوفات آستانهي رضوي متولي انتخاب کرد. وي ابتدا موقوفات پيشين آستانه را از موقوفات خاندان سلطنتي تفکيک نمود و براي ادارهي هر يک متولي خاصي برگزيد که «توليت سنتي» و «واجبي» موسوم شدند (۹) اما کمي بعد تفکيک اين دو مورد را از هم عملي نيافت و براي ادارهي تمامي داراييهاي آستانهي امام هشتم يک متولي منصوب کرد پس از آن نيز همين روش ادامه يافت.
مير غياثالدين عزيز که سال درگذشت او روشن نيست، ظاهرا سه فرزند به نامهاي مير شمسالدين محمد (همنام نيايش)، مير محمد، و ميرزا (مير) اصغر داشته است. مير محمد فرزند ارشد مير غياثالدين بوده و تمامي سادات رضوي «ناظريهي» مشهد از اعقاب او هستند. مير شمسالدين نيز جد اعلاي سادات سرکشيکي است (۱۰)اما تنها امير علي شير نوايي از فرزند سوم مير غياثالدين نام برده و نوشته است:
ميرزا اصغر ولد مير غياثالدين عزيز از نقباي مشهد مقدس است و ميگويند بسيار سفيه و بدزبان است. اين مطلع از اوست:
گشتم غبار و برد به کويش صبا تنم
از خاک برگرفتهي باد صبا منم (۱۱).
بر خلاف ميرزا اصغر که اهل شعر و ادب بود، دو فرزند ديگر مير غياثالدين راه پدر را در پيش گرفته و اعقاب آن دو از زمرهي بزرگترين متنعمان و مالکان خراسان شدند. در ادامه ابتدا به شاخهي ميرمحمد (جد ناظرها) و بعد به شاخهي مير شمسالدين محمد (جد سرکشيکها) خواهيم پرداخت.
۲۲٫ امير زاده محمد: مؤلف حبيبالسير ذيل «ذکر بعضي از سادات و نقبا… که معاصر بودند با… سلطان حسين بايقرا»، پس از ذکر نام سه تن از متقدمان نقبا، يعني نظامالدين عبدالحي [موسوي]، امير غياثالدين عزيز [رضوي] و امير علاءالملک، به شرح حال فرزند ارشد مير غياثالدين پرداخته و ذيل «امير زاده محمد» نوشته است:
«ولد بزرگتر امير غياثالدين عزيز است که در زمان خاقان منصور» (سلطان حسين بايقرا – ۸۷۵ تا ۹۱۱ ه ) بر اکثر نقباي مشهد مقدسهي رضويه تقدم داشت(۱۲). مير محمد ظاهرا زمان شاه تهماسب را هم درک کرده اما سال فوت او را نميدانيم.
۲۳٫ مير ابوطالب اوّل: مير فرزندي به نام ميرزا ابوطالب يا مير ابوطالب داشته که مهمترين و ظاهرا اولين واقف اولادي در اين شاخهي رضوي است، و خود از متنعمين و اشراف اواخر عهد شاه تهماسب بوده است.
در فرماني که شاه تهماسب به سال ۹۶۶ به مناسبت مسلمان شدن يکي از امراي مسيحي گرجي به نام «عيسي لوند» به حاکم مشهد و بزرگان اين شهر صادر کرد از ميرزا ابوطالب به صورت «سادات کرام و امراي ذويالاحترام مشهد مقدس معلي، ميرزا ابوطالب رضوي و امير شريف موسوي کلانتر…» ياد کرده است (۱۳). همچنين در سال ۹۷۱ که ازبکها به مشهد حمله و اين شهر را محاصره کردند، چون فصل رسيدن غله و برداشت محصول بود، جمعي از بزرگان شهر براي مذاکره با ازبکها نزد ايشان رفتند، که باز ميرزا ابوطالب رضوي و امير شريف موسوي از زمرهي برجستگان آن هيأت بودند (۱۴).ميرزا ابوطالب داراي منزلي شاخص در شهر مشهد بود که در مجاورت دولتخانهي مبارکه (ظاهرا چهارباغ) قرار داشت (۱۵). گر چه زمان دقيق درگذشت ميرزا ابوطالب را نميدانيم اما ظاهرا در سالهاي پاياني سلطنت شاه تهماسب در حرم رضوي دفن شده است (۱۶).
۲۴٫ ميرزا ابوالقاسم: ميرزا ابوطالب فرزندي به نام ميرزا ابوالقاسم داشته، که در اواخر عهد شاه تهماسب و اوايل سلطنت شاه عباس ميزيسته است. مؤلف عالمآراي عباسي ذيل سال ۱۰۲۵ ه ق از ميرزا ابوطالب و فرزندش ميرزا ابوالقاسم چنين ياده کرده است:
از سادات عظام رضوي و موسوي جمعي در مشهد مقدس… در مسند عزت و امتياز تمکن داشتند. از زمرهي آن طايفهي عاليقدر ميرزا ابوطالب رضوي و ولد ارجمندش ميرزا ابوالقاسم به غايت بزرگمنش و عاليشأن و به کثرت مال و منال و رقبات و ضياع مرغوبه منفرد و ممتاز، و اجلهي سادات خراسان خصوصا مشهد مقدس به علو شأن و بزرگي آن جناب و خلف موفورالشرف او معترف بودند (۱۷).
ميرزا ابوالقاسم با يکي از دختران سادات بسيار متنعم و ثروتمند نيشابور مشهور به مختاري يا بنيمختار وصلت کرد، که همان امر سبب ثروت بيشتر فرزندان او شد (۱۸) در سال ۹۶۸ هم که جمعي از زنان خاندان سلطنتي به مشهد آمده بودند يکي از بيوههاي ايشان به نام خديجه سلطان ارادهي شوهر کردن کرد، و چون مير ابوالقاسم رضوي از زمرهي «اعيان و اکابر و نقبا و سادات عالي درجات خراسان، و به کثرت مال و ملک از همگان ممتاز بود»، شاهزاده خانم همو را به شوهري برگزيد(۱۹). در سال ۹۷۵ که شاه تهماسب جميع اکابر مملکت خويش را به قزوين احضار کرد از مشهد هم نقبا مير شريف موسوي و ميرزا ابوالقاسم رضوي به دارالسلطنه رفتند و در راه بازگشت بيمار شده و درگذشتند. جسد هر دو تن به مشهد منتقل شد و در دارالحفاظ حرم رضوي مدفون گرديدند(۲۰).
ميرزا ابوالقاسم دو فرزند مشهور، به نامهاي ميرزا ابراهيم و ميرزا ابوطالب داشت که اولي يکي از واقفان کلان اولادي و مدفون در کوهسنگي مشهد، و ديگري دومين متولي آستانهي رضوي از ميان سادات رضوي مشهد شد. ميرزا ابوالقاسم دختري به نام شهربانو و ظاهرا پسري هم به نام ميرزا طاهر داشت که تاکنون فرزندان و اعقاب اين ميرزا طاهر با نام ميرکانيها در ماوراءالنهر زندگي ميکنند (۲۱). بنابراين چهار فرزند ميرزا ابوالقاسم رضوي، که در عهد شاه عباس اول ميزيستند، هر يک به نوعي ايفاگر نقشي تاريخي و يا افرادي متمول و بارز شدند.
ازبکها از اوايل قرن دهم هجري با تصرف ماوراءالنهر و هرات و برانداختن تيموريان، همسايهي مزاحم مردم خراسان شدند در تمامي سدهي مزبور تهاجمات خود را به شهرهاي اين ولايت ادامه دادند، اما خشونتبارترين يورش آنها در اواخر سدهي دهم بود که ابتدا عبدالله خان و بعد فرزندش عبدالمؤمن خان، مشهد را مورد تهاجم قرار دادند و پس از غارت شهر، به مدت ده سال (از ۹۹۷ تا ۱۰۰۷ ه ق) آن را در تصرف خود نگه داشتند. در حالي که عدهي زيادي از مردم خراسان و شهر مشهد به دست ازبکها کشته يا غارت شدند، دست کم چهار فرزند ميرزا ابوالقاسم رضوي تماما جان به سلامت بردند و اموال آنها محفوظ ماند. يکي از علل مصونيت رضويها آن بود که در بحبوحهي غارت شهر مشهد توسط ازبکها، ميرزا ابوطالب رضوي به يکي از خانهاي کلان ازبک به نام يتيم سلطان (که بعدها دين محمد خان ناميده شد) پيشنهاد کرد خواهر ميرزا ابوطالب را به زني بگيرد. اين دختر شهربانوبيگم نام داشت و پس از آنکه همسر يتيم سلطان شد صاحب فرزندي به نام نادرمحمد يا ندرمحمد گرديد که کمي پس از مرگ پدرش به رياست ازبکها رسيد و خان کلان ايشان شد؛ بدان سبب مادر سيدهاش واسطه شد تا ميان او و شاه عباس صفوي صلحي نسبي برقرار شود (۲۲).
رابطهي حسنهي شاه عباس صفوي با نادرمحمد خان از حدود سال ۱۰۳۱ ه ق که شاه عزم تصرف قندهار در همسايگي بلخ (محل استقرار نادرمحمد) را داشت آغاز شد. شاه عباس پس از بازگشت از فتح قندهار مير ابوطالب رضوي را (در سال ۱۰۳۱ ه ق) متولي آستانهي رضوي کرد. ظاهرا از همان زمان يکي از برادران مير ابوطالب به نام ميرطاهر نيز عازم قلمرو ازبکان شد و نهايتا پس از آنکه نادرمحمد از بلخ به بخارا رفت و حکومت خود را در آن ولايت آغاز کرد (۱۰۵۲ ه ق) مير طاهر هم در سمرقند رحل اقامت افکند و مقامي شبه صدارت يافت چرا که دايي يا «طوغا» ي نادرمحمد بود. اعقاب ميرطاهر صدر تا امروز با نام خواجکان ميرکاني در ماوراءالنهر زندگي ميکنند. يکي از اعقاب ايشان فرزانه مردي تاجيک و سمرقنديالاصل به نام استاد (پرفسور) رسول هاديزاده است که شرح حال خود و خانوادهاش در مجلهي مشکوة به چاپ رسيده است (۲۳).
برخلاف شاه تهماسب صفوي، شاه عباس به محض اينکه در اواخر سال ۱۰۰۶ ه ق خراسان را از ازبکها باز پس گرفت توليت آستانه را به يکي از سادات موسوي زاوه (تربت حيدريه) به نام قاضي سلطان داد. وي پس از آن که در سال ۱۰۲۶ قاضي را به وزارت برگزيد شغل توليت را به يکي از سادات رضوي مشهد به نام ميرزا محسن سپرد، که به دامادي شاه هم در آمده بود (۲۴)، و اين آغاز توليت سادات رضوي مشهد بود که از آن پس مرتب تکرار شد و ايشان را به طور کلي بر امور اين تشکيلات معظم مسلط ساخت.
۲۵٫ ميرزا ابوطالب ثاني: به هر حال از شاخهي مورد بحث ما ميرزا ابوطالب اولين سيد رضوي بود که در سال ۱۰۳۱ به جاي ميرزا محسن (که به شاخهي ديگري از سادات رضوي تعلق داشت) صاحب شغل توليت شد. اين مير تا سال درگذشتش (۱۰۳۵ ه ق) متولي بود. سبب مرگ او را افراط در خوردن ميوه نوشتهاند و مقبرهاش در پايين پاي حضرت در حرم مطهر واقع است .
۲۶٫ ميرزا ابراهيم اوّل: ميرزا ابوطالب برادري به نام ميرزا ابراهيم داشت که در سال ۱۰۴۲ يا ۱۰۴۷ ه ق و در مجاورت کوهسنگي مشهد مدفون شد و مقبرهاش تاکنون برپاست. اين مير که تنها يک فرزند دختر داشت پس از مرگ برادرش ميرزا ابوطالب در سال ۱۰۳۵، هجرت برادر ديگرش ميرطاهر به ماوراءالنهر، و هجرت هميشگي خواهرش شهربانوبيگم (همسر دين محمد خان ازبک)، متولي املاک موقوفهي اولادي خاندان خود شد و چون فرزند ذکوري نداشت دارايي خود را نيز بر موقوفات اولادي اجدادش افزود و کلانترين موقوفهي اولادي مشهد را فراهم آورد. ميرزا ابراهيم توليت آستان قدس را نداشت زيرا با آغاز سلطنت شاه صفي (۱۰۳۸ تا ۱۰۵۲ ه ق) سادات رضوي مشهد موقتا با بيمهري روبهرو شدند. يکي از علل اين بيمهري و حتي عداوت آن بود که شاه صفي از دعوي شاهي اين سادات بيم داشت! چرا که بعضي از آنها با خاندان شاهي وصلت کرده بودند. بدان سبب در سال ۱۰۴۲ ه ق دو تن از فرزندان ميرزا محسن رضوي که نوهي دختري شاه عباس هم بودند به قتل رسيدند (۳۲). در نتيجه توليت آستانهي رضوي نيز در زمان شاه صفي به کساني غير از سادات رضوي مشهد سپرده شد.در اوايل سلطنت شاه عباس دوم (۱۰۵۲ تا ۱۰۷۷ ه ق) نيز چنين بود. اما در سالهاي پاياني حکومت آن شاه ديگربار سادات رضوي مشهد عهدهدار منصب توليت آستان قدس رضوي شدند. برادرزادهي ميرزا ابراهيم و فرزند ميرزا ابوطالب رضوي که ميرزا بديع نام داشت از سال ۱۰۷۳ ه ق به توليت منصوب شد و تا سال مرگ شاه عباس دوم (۱۰۷۷ ه ق) در اين منصب باقي بود.
۲۷٫ سليمه بانو: چون ميرزا بدون فرزند ذکور درگذشت و تنها دخترش سليمهبيگم به همسري عموزادهاش ميرزا بديع بن ميرزا ابوطالب درآمد، در بدو امر ثروت ميرزا ابراهيم و ميرزا ابوطالب و تمامي آن موقوفات تحت نظر ميرزا بديع و همسرش سليمهبيگم قرار گرفت و مشکلي به وجود نياورد. اين زوج صاحب چند پسر و يک دختر شدند و دختر به عقد يکي از سادات ثروتمند بنيمختار به نام ميرزا سيد علي مختاري درآمد. وي بعدها به تحريک همسرش به شکايت از اعقاب ذکور پدرش (ميرزا بديع) پرداخت و مدعي شد که آنها حق شرعي وي را هم غصب کردهاند. با توجه به اهميت و زيادي ثروت مورد بحث، شکايت دختر ميرزا بديع و همسر بنيمختارش پاي سلطان وقت و حتي علامهي مجلسي را نيز به قضاوت دربارهي املاک مزبور کشاند (۳۰).
۲۸٫ ميرزا ابراهيم ثاني: بعد از فوت ميرزا بديع و همسرش، به علت نامعلومي، توليت به فرزندش ميرزا غياث نرسيد و ميرزا ابراهيم رضوي (مرگ ۱۱۰۰) نوهي وي، توليت موقوفه سادات رضوي را به عهده گرفت. (۹).
بين ميرزا ابراهيم ثاني که با خواهر سادات مختاري (۱۰) ازدواج کرده بود و خاندان عمه وي سليمه بانو، بر سر توليت املاک و موقوفات نزاع واقع شد که احتمالا کشته شدن ميرزا ابراهيم در سال ۱۱۰۰ ق به تحريک آنها بوده است. سادات متنفذ و ثروتمند بنيمختار در سال ۱۱۰۰ ه ق يکي از اجلاف شهر مشهد را – که حمامي گرمابهي ميرزا ابراهيم بود – تحريک کردند تا نوهي ميرزا بديع را، که هم متولي آستانهي رضوي و هم متولي موقوفات اولادي بود در جلوي صحن ايوان عتيق به ضرب کارد از پا درآورد (۳۱)تا بنيمختار بتوانند دست تصرف بر املاک و موقوفات سادات رضوي و اعقاب ميرزا ابراهيم و ميرزا بديع دراز کنند..
بعد از كشته شدن ميرزا ابراهيم رضوي آخرين فرد مقتدر سادات رضوي از بين رفت و عملا قدرت از ميات خانواده سادات رضوي بيرون آمد. بررسي جايگاه سادات بين سالهاي ۱۱۰۰-۱۱۴۸ نشان مي دهد كه آنان در اين سالها چهره شاخصي در شهر مشهد نداشته و فقط شماري از مشاغل آستانه را در اختيار داشته اند.
از زمان شاه سلطان حسين صفوي (۱۱۰۵ تا ۱۱۳۵ ه ق) توليت آستانه ي رضوي به يکي از خاندانهاي سادات مرعشي تعلق گرفت. بزرگ اين خاندان ميرزا داود نام داشت که دختر شاه سليمان صفوي به نام شهربانوبيگم (خواهر شاه سلطان حسين) را هم به همسري خود درآورده بود. تقريبا تا آغاز پريشاني حال دودمان صفوي و شروع حملهي افغانها اعقاب همين ميرزا داوود توليت آستانهي رضوي را عهدهدار بودند. عاقبت هم پس از قتل نادرشاه يکي از فرزندان همين خاندان به نام سيد محمد متولي مدعي سلطنت شد و با عنوان شاه سليمان ثاني مدت چهل روز در سال ۱۱۶۳ ه ق در مشهد بر تخت سلطنت نشست (۳۷) به رغم آن که نادرشاه استقلال آستانهي رضوي را مخدوش کرده بود باز سادات رضوي و اعقاب همان متوليان عصر صفوي شغلهاي مهم و کليدي آستان قدس را در زمان نادرشاه و اعقاب او در اختيار داشتند، که اغلب همان شغلها را به صورت ارث از آن فرزندان خويش ميکردند. بدان سبب پس از قتل نادر و ظهور برادرزادهي او، علي شاه، که ديگربار بنا بر فرمان يا طومار علي شاهي نظم و نسق و استقلال و تشکيلات پيشين آستانهي رضوي اعاده شد، فرزندان و اعقاب سادات پيشين شغلهاي ارثي اجداد خود را به دست آورند، که بيشتر آنها تا زمان پهلوي داراي همان شغلها بودند و آن مناصب ارثي به صورت نام خانوادگي آنان درآمد.
خاستگاهها:
۱) نگاهي به وقفهاي اولادي سادات رضوي مشهد ، نويسنده: مهدي سيدي، برگرفته از: تارنماي راسخون
۲) كتاب : سيماى تاريخى ـ فرهنگى شهر مشهد، تاليف : مهدى سيدى
۳) http://www.razavitourism.blogfa.com
۴) معرفي طوماري از علامه مجلسي درباره ي موقوفات سادات رضوي در مشهد، نويسنده: ابوالفضل حسن آبادي
۵) http://imamrezashrine.aqr.ir
آخرین بروزرسانی (پنجشنبه ، ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ ، ۲۱:۵۴)
پاسخ دهید