واقعه ۹خرداد۱۳۷۱مشهد
روزی که مشـهد شهرآشـوب شـد!
مشـهـد؛ مـاجـرای نیـمـروز!
به دلیل ممانعت مردم از بازگشت نیروهای شهرداری، از نیروی انتظامی درخواست کمک می شود. جمعیت نیز زیادشده و در ساعت ۱۵ ماشین شهرداری به آتش کشیده می شود. بنا به گفته «صابری فر» شهردار وقت مشهد، او ساعت ۱۶ در محل حاضر می شود که در آن زمان جمعیت به جز عده ای معدود متفرق شده اند. امّا با تعطیلی مدارس و حضور دانش آموزان دوباره جمعیت زیاد شده و در این حین دانش آموزی به ضرب گلوله کشته می شود. همین امر موجـب……..
خرداد ۷۱، اولین زنگ خطر شکاف طبقاتی
مدیریت کانون های بحران در حاشیه شهرها، نیاز به نوعی سیاست های رفاهی و کاهش فوری تبعیض های طبقاتی از طریق حمایت از اقشار کم درآمد جامعه دارد. اگر ۲۵ سال پیش یک شورش کور خیلی زود متوقف شد، این دلیلی بر آن نیست که ……
روز پرآشوب مشهد در نهم خرداد۱۳۷۱ برای بسیاری از شهروندان این شهر خاطره ای تلخ، همراه با شگفتی و البته مبهم است. به ویژه این که کمتر کسی، شرایط و زمینه های شکل گیری این حادثه را دنبال کرده است.«مهدی واعظ عبایی خراسانی» کارشناس ارشد برنامهریزی درسی که از سال ۱۳۸۰ به مدت۴سال معاونت پژوهش و برنامهریزی سازمان آموزش و پرورش را نیز به عهده داشته و از فعالان سیاسی اصلاح طلب استان خراسان رضوی محسوب می شود، در نوشته کوتاهی روایت خود از زمینه ها و روند شکل گیری این حادثه را ارائه کرده است:
در خردادماه ۷۱ در مقطع دبیرستان و پیشدانشگاهی ناحیه ۳ مشهد مشغول تدریس بودم. در آن مقطع که اواخر دوره اول ریاست جمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بود به دلایل متعدد که سلسله وار پس از انقلاب، اتفاق افتاده بود ما منتظر چنین حوادثی در گوشه و کنار کشور بودیم، هرچند برای ما و هیچیک از دلسوزان درون نظام که با استبداد مبارزه کرده و رنج دوران ستمشاهی و سپس بیمهریهای دوران انقلاب را از سر گذرانده بودیم، چنین رخدادهایی، با هیچ انگیزه و تحلیلی مطلوب نبود؛ اما سنن الهی غیرقابلانکار و غیرقابل تغییراست و خواست و اراده قدرتها تنها ممکن است در زمان رخداد حوادث تغییراتی ایجاد کند.
در آن سال ها شکاف شهر و روستا، شکاف فقیر و غنی، شکاف حاشیه شهر و شهر به شدت عمق یافته بود و مطالبات مردم بیشاز حد توان حکومت بالا رفته بود، جنگ تحمیلی نیز علاوه بر ویرانی وکاهش سطح زندگی مردم، انبارهای تسلیحات و تهمانده خزانه و حسابهای کشور را نیز خالی کرد؛ بنابراین طبیعی بود که نظام جمهوری اسلامی نتواند مطالبات مردم را به خوبی سامان دهد.
بخشی از این مطالبات، مسئله پرهزینه مسکن مردم بود، چالش عمیقی که بیانگر تلاش مردم برای ساخت شبانه از یکسو و لشکرکشی شهرداریها برای ویرانی ساختوسازهای شبانه و پرداختن به آلونکنشینی و داستان گودهای تهران در فیلمها و جشنوارهها و نمایشگاههای عکس و مستندسازیها از سوی دیگر بود. با پیروزی انقلاب این امید بارور شد که برای مسکن مردم فکری شود، آیتالله خسروشاهی مسئول بنیاد مسکن شد و حرفهای امیدوارکننده و درعینحال خوشمزه این مجتهد سالمند که مرتب درباره مسکن و تحویل ارزانقیمت آن وعده میداد تبدیل به طنز مردم و جوکهای عامیانه شد. زمین شهری نیز که مأمور شده بود زمینها را از زمین خوران پس بگیرند خود نیز داستان طنز دیگری در کنار مسئله جدی مسکن بود.
در دوران جنگ، طبیعی بود که دولت و نظام نتوانند به این مطالبه که چالشبرانگیزترین مطالبه عمومی بود پاسخ دهند بنابر این طبق معمول مردم خود دست بکار شدند. اینجا و آنجا هرکجا که زمین بایر بلامنازعی یافت شد، تیشه و ماله مردم بکار رفت و آلونکها حتی در سر تپهها و داخل مسیرها و دامنهها بدون رعایت هیچگونه ضابطهای بر پاشد. مسئله این خانههای بیشکل و قواره محدود به برپائی ساختوساز نبود، مطالبه امکانات شهری آب و برق و گاز و حتی تلفن و راه از پیامدهای طبیعی این روند چالشبرانگیز و پرمخاطره بود؛ بنابراین شهرداریها مسئول برخورد و تخریب و توقف ساخت و سازها شدند.
در مشهد این روند در چند منطقه بیشتر مشهود بود، تپههای جنوب منطقه «آب و برق» که به «نودره» شهرت دارد، کوی طلاب، طبرسی شمالی و قاسمآباد. بسیار طبیعی بود که این نوع برخوردها دقت و ظرافت ویژه میطلبد و نمیتوان به برخوردهای چکشی و از نوع مانور بولدوزرها و حملات کور به مردم فقیر و ازجانگذشته که بسیاری از آنان هنوز زخم جبهههای جنگ را بر تن داشتند و از دلاوریها و سرفرازیهای آنان زمانی بیش نگذشته بود، دل بست و آن را راه چاره دانست. روند چالشبرانگیز در طلاب و طبرسی آغازشده بود جائی که کوچه به کوچه آن حال و هوای جبهه و بوی جنگ داشت، برخی از خانهها هنوز منتظر بازگشت عزیزان مفقود الاثربودند. مقابلهها از دو سو کور و بیهدف بود ودلسوزان و باتجربهها هر آن در هراس اشتعال یک کبریت زیر توده تجمع یافته مطالبات انباشته و انبار مهمات سیاسی و اجتماعی بودند. روزنامهها هرروز گزارش مینوشتند اما چه سود، نه صاحبان خانه های تازه ساز و نه شهرداری خیال عقبنشینی نداشتند مسئله برای هردو سو حیثیتی شده بود. شهردار مصاحبه میکرد و مردم تنها تلاش میکردند حرفها جایی منعکس نشود.
نهم خرداد۷۱، پس از برگزاری امتحان پایان سال،در منزل مشغول استراحت بودم. تلویزیون را برای اخبار شامگاهی روشن کردم؛ اما متوجه پیامهایی غیرعادی شدم که مخاطبان شورشی را دعوت به پراکنده شدن و بازگشت به منازل میکرد، متعجب شدم. هنوز در خانه تلفن ثابت نداشتیم، از تلفن عمومی محل ما در بلوار کوثر با یکی از دوستان در مرکز شهر تماس گرفتم، او هم فقط گفت شورش و آشوب است و اطلاعات دیگری نداشت، سرانجام یکی از دوستان گفت جمعیت خیابان امام خمینی را تخریب کرده به سمت استانداری درحرکت است. میگفت اثری از نیروهای سازمانیافته نیست، بچههای انقلاب خودشان باید برای دفاع راه بیافتند، آن شب دود غلیظ از مرکز شهر را در بالای بام منزل دیدم، اما فردا صبح، شهر چهره عجیبی داشت. گسترش تخریب و آتشسوزی و بقایای دود از برخی آتشسوزیها، چهره زمان انقلاب را پس از ۱۴ سال، به شهر داده بود، این بزرگترین شورش و تخریب از این نوع، پس از سال ۵۷ بود.
روایت پس از فاجعه چنین بود: جمعیت از منطقه طلاب راه میافتد. هرآن به تعداد جمعیت که تنها نظارهگر بودند اضافه میشود از کلانتری طلاب میگذرند، مقاومتی صورت نمیگیرد، سپس طبق برخی نقلها جمعیت دو دسته میشوند دسته اصلی به سمت شهرداری مرکزی و اقع در میدان شهدا و سپس خیابان امام خمینی راه میافتد.
در مقابل ساختمان استانداری نیز طبق نقلها مقاومتی در برابر گروه دوم وجود نداشته است، تنها عمق فاجعه، وحشت ازکارانجام شده، تاریکی شب و تهدید رادیوئی و نداشتن برنامه برای این شورش خودبهخودی آنان را وادار به گریختن و پراکنده شدن در تاریکی شب میکند. شایعات نیز درآن روز فراوان بود، گریختن استاندار و برخی مقامات اجرایی و روحانی درهمان ساعات اوج شورش، گریختن شهردار، اختلاف بین برخی فرماندهان برای نحوه برخورد، نداشتن آمادگی برای برخورد با این نوع اغتشاشات، و…
دستگیریها، دادگاه متهمین و نحوه محاکمه نیز از مسائلی بود که به دلیل انگشت گزاردن بر محرمانه بودن و طبقهبندیشده بودن، رازآلود و خاکستری باقی ماند تنها خبر کوتاهی از اعدام چند نفر و جرائم آنها پخش شد و دیگرهیچ…
راویـان مـشـهد آشـوب زده
پایگاه تحلیلی رصـد، سـمیه زمانـی/ خرداد ۱۳۷۱ هنوز روزنامه های سراسری سیاه و سفید بودند و عکس های رنگی در مطبوعات، پدیده غریبی بود. این گونه بود که خبری پراهمیت همچون یک شورش شهری، بدون تصاویری روشن و رنگین در روزنامه ها منعکس شد. هرچند حتی اگر چنین امکانی فراهم بود، فضای سیاسی تاب انتشار این خبرها را نداشت و فقدان وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی اطلاعاتی بر قدرت مرزهای مسدود اطلاعات می افزود.
در چنین فضایی در نهمین روز از سومین ماه سال ۷۱ آشوبی در مشهد به پا شد و همه نیروهای اجرایی و امنیتی را غافلگیر کرد. این حادثه در هنگامه ای رخ داد که هنوز روزنامه های مستقل آن قدر جسور نبودند و بازار مطبوعات آن قدرها داغ نبود؛ حادثه ای که خط قرمزهای رسانه ای آن زمان و شاید ملاحظات امنیتی مانع از انعکاس کاملش شد. این نوشتار در صدد است تا به بازتاب این رویداد در روزنامه های خراسان، سلام، کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی بپردازد.
روزنامه خراسـان، راوی اصلی بحران
روزنامه «خراسان» به دلیل اینکه روزنامه محلی و پرمخاطب مشهد بود باید سهم بیشتری در بازتاب اخبار پیرامون این حادثه داشت. امّا روز دهم خرداد در این باره سکوت پیشه کرد و دوشنبه یازده خرداد هم تیتر اصلی صفحه نخست خود را به برنامه سالگرد امام اختصاص داد و ذیل آن تنها به شعار راهپیمایی مردم مشهد پس از وقایع ۹ خرداد پرداخت:« شعار راهپیمایان امت حزب الله :فریاد یا محمدا، سوختند قرآن خدا» و پیرامون چیستی واقعه اطلاع رسانی نکرد. امّا در سرمقاله خود با عذرخواهی از مخاطبان در تأخیر انتشار اخبار حوادث اخیر مشهد، نوشت خبرنگاران روزنامه برحسب وظیفه ای که دارند خبری مرتبط با آغاز ماجرا تهیه کرده بودند امّا هنگام بسته شدن روزنامه در ساعت ۲۱، ماهیت ماجرا تغییر کرده بود و برای تنظیم خبر بر مبنای آنچه واقع شده بود امکان تحقیق به نحوی که واقعیت را مشخص نماید، نبود. در این یادداشت تحلیل درست از علل حادثه مهمتر از اخبار حادثه، ارزیابی شد.
در این سرمقاله در کنار اشاره به عوامل داخلی، عوامل خارجی نیز مورد اشاره قرار گرفت. هر چند نویسنده به عوامل داخلی هم اشاره می کند اما شاید محافظه کاری او سبب میشود تا تحلیلش از سطح به عمق نرود:« بسیاری از افرادی که در آشوب فعال بودند ناراحتند که چرا در بی بند و باری و عیاشی آزاد نیستند و تحت تأثیر ترانه هایی هستند که درخارج تهیه و ضبط و در داخل پخش شده و نوعی تحریک در این زمینه به وجود آورده که چرا باید در استفاده از هر لذتی آزاد باشند و مسایلی از این قبیل..» امّا با این حال به برخورد سلیقه ای برخی ادارات؛ سازمانها و افراد در ایجاد ناراحتی مردم هم اشاره می کند. فضای موجود در آن زمان و محدودیت های تعریف شده گویی نویسنده را ناگزیر از عدم پرداخت مستقیم به مطلب می کند چه اینکه پس از اشاره به برخورد سلیقه ای سازمانها و ادارات مینویسد:« چون در این شرایط بنا نیست چیزی نوشت که موجب ناراحتی گردد بدان اشاره نمی شود و گرنه مواردی بیّن و آشکار وجود دارد که زمینه ساز برای این حرکت ها بوده است».
سپس با ذکر چند نکته از عدم برخورد قاطع با دزدی ها و ناامنی ها، استفاده نادرست از اطلاعات توسط نظام، عدم ارتباط درست با مردم در حل مسایل، اطلاع رسانی نامناسب به مردم در خصوص تغییر ماهیت حرکت و انتقاد از مواجهه ضعیف نیروی انتظامی، مسئولین را به تحلیل درست ماجرا فرا می خواند. این روزنامه در کنار این امر به درج گزارشی از راهپیمایی مردم مشهد در حمایت از نظام و اظهارات استاندار خراسان می پردازد.
خراسان در روز دوازدهم خرداد و در صفحه نخست خود این سخن از آیت الله یزدی رئیس قوه قضائیه وقت را تیتر اصلی خود قرار داده است:«قوه قضائیه تجاوز به حاکمیت قانونی نظام را هرگز تحمل نخواهد کرد». همچنین با تیتر دیگری به رنگ قرمز از نامه نمایندگان مشهد به رئیس جمهور پیرامون بررسی دقیق و پیگرد قانونی عاملان ماجرا مینویسد. به غیر از این دو خبر، در سرمقاله ای با عنوان « کالبد شکافی یک تجربه ناخواسته و اسفبار» با تأکید بر اهمیت حوادث مشهد، کالبد شکافی آن را واجب و ضروری می داند.
در این سرمقاله سعی می شود تا با رویکری انتقادی به برخورد مأموران شهرداری بپردازد امّا در همان ابتدا نویسنده سعی می کند بین دو دسته از عاملان این حادثه تمایز قایل شود. دسته اول، ساکنان محل وقوع حادثه که به نحوی با شهرداری مشکل پیدا کردند و به دلیل عدم اقناع از جانب مسئولان، معترض شدند. دسته دوم هم ماجراجویان و فرصت طلبانی بودند که بلوا را ایجاد کردند. سپس به نکات قابل تأمل این حادثه از لحاظ زمانی و مکانی اشاره می کند:« زمانی که میهن اسلامی مهیای عزاداری و سوگواری سالروز رحلت قافله سالار… نظام جمهوری اسلامی میشود…» و تمام توجهات رسانه های خارجی به ایران است و از لحاظ مکانی، مشهد«بارگاه ثامن الائمه و مرکز استان خراسان می باشد با توجه به حوادث تازه و رخدادهای بین المللی در مرزهای شرقی و شمالی کشور نظیر استقلال جمهوری های آسیای میانه شوروی سابق و حاکمیت مجاهدین در افغانستان…» که موجب شده استان خراسان تعریفی گسترده تر از یک استان معمولی بیابد.
نویسنده سپس به عدم تطابق مسئولین اجرایی استانی و دوایر و مطبوعات محلی با وضعیت جدید این استان به عنوان نقطه ضعف می پردازد. علاوه بر این از عملکرد شهرداری ها و نارضایتی مردم از آنها انتقاد می کند. همچنین با بیان اینکه ترس از انتقاد در میان معدودی از مسئولین وجود دارد به عدم مرزبندی و درک انتقاد سالم از ناسالم و مشخص نبودن محرمانه یا غیرمحرمانه بودن یک خبر در مطبوعات نیز اشاره میکند که موجب شده تا نارضایتیها و نظرات مردمی از فضای مناسب جهت انعکاس برخوردار نباشند.
در نهایت نتیجه گیری محافظه کارانه نویسنده با به کار بردن قید«ندرتاً» مشخص می شود:«…. و ازاین لحاظ ندرتاً مشاهده می شود که از شیوه های ناصحیح جهت ابراز نظرات استفاده می شود». در واقع نویسنده می خواهد مصادیق دیگر شورش هایی همچون حوادث مشهد را کوچک نمایی کند و آنها را استثنائاتی اندک برشمرد. این سرمقاله با بیان این که «عدم اطفاء به موقع حادثه و سرکوب معدود محرکان و تحریض کنندگان آشوب» نشان دهنده«ناهماهنگی و عدم درایت و مدیریت در روابط این سلسله از ارگان ها و مسئولین» است عملکرد نیروی انتظامی و مراجع اجرایی استان را به چالش می کشد. در نهایت نتیجه گیری کلی این سرمقاله توصیه و هشدار به مردم پیرامون دسیسه دشمنان انقلاب است که می خواهند با دستاویز قرار دادن پاره ای از معضلات اقتصادی و سودجویی اشاعه فساد از طریق ابزارهای سلطه فرهنگی نظیر فیلم های فاسد ویدئویی از تفکرات مخرب اجتماعی نهفته در آن، این گونه وانمود سازند و حتی به مردم محروم القاء کنند که از نظام جدا هستند. امّا این مردم از انقلاب هستند. تأکید نهایی نویسنده بر مردم محله طلاب مشهد به عنوان«منطقه دشمن شکن طلاب مشهد» نشان از تلاشی دارد که در تمام متن می شود تا با همذات پنداری و قرار گرفتن در کنار مردم و همدردی با آنها، جلوی تحریک بیشتر مردم گرفته شود و همدلی ایجاد کند.
نویسنده در کل متن سعی دارد هم خط قرمزهای تعریف شده موجود را رعایت کند و هم در پرداختن به ماجرا واقعیت را در نظر داشته باشد هرچند شاید محظوریت موجب شده تا برخی واقعیت امر قربانی شود امّا باز هم برای ارائه تحلیلی همه جانبه با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی آن زمان تلاش کرده است. در گزارشی دیگر به نقل از تولیت وقت آستان قدس رضوی از مجازات افراد خاطی در این حادثه و اظهارات شهردار مشهد پیرامون این حادثه هم نوشته است که بیشتر بازتاب خبری صرف دارد.
روز بعد روزنامه خراسان خبری راجع به اجتماع بسیجیان در مشهد پیرامون درخواست مجازات عاملان حادثه اخیر مشهد درج می کند. همچنین در همان صفحه با تیتری قرمز رنگ آورده است «آمار و سپرده های بانک در آشوب اخیر مشهد خسارتی ندیده است». در این خبر سعی می شود گزارشی از خسارات وارده به بانکها و مؤسسات اقتصادی و تعاونی ها آورده شود.
این روزنامه در شانزدهم خرداد ضمن پرداختن به خبری پیرامون راهپیمایی طلاب حوزه علمیه مشهد و درخواست مجازات عاملان حادثه ، روایت شاهدان عینی از حادثه نیز ارائه می کند. در ابتدای گزارش آمده که خبرنگار خراسان توانسته با دو تن از نمایندگان مردمی محل که پیگیر حل مسأله با شهرداری بودند صحبت کند:« عجیب این است که همه این افراد خود از «تنش» بزرگی که بر روی کار بسیار کوچک آنها بوجود آمد متعجب هستند!». نویسنده از سویی می گوید با دوتن گفتگو کرده امّا بعد با بزرگ نمایی و اغراق از تعجب «همه این افراد» می نویسد. این اغراق در بزرگ نمایی «تنش به وجود آمده» و کوچک کردن کار مردم به کار می رود تا به نوعی به این نتیجه برسد که مردم محل در این تنش نقشی نداشتند و نارضایتی مردم محل از این آشوب مستقل است.
هفدهم خرداد، سیـل مشهد تیتر یک این روزنامه و آشوب ۹خرداد موضوع سرمقاله آن با عنوان«اشتباه نشـود» با امضای شهروندی مشهدی با نام«حیدر رحیم پور» است(حاج حیدر رحیم پور ازغدی به عنوان یک انقلابی قدیمی و از چهره های فرهنگی با قلمی توانا برای بخش عمده ای از شهروندان مشهدی شناخته شده بود) در بخشی از این نوشتار آمده است: «سناریوی قضیه همان بود که مسئولین گفتند برخورد میان شهرداری بر اساس ضوابط شهرسازیش با مردم مضطر و عصبانی یک محله امّا پس از یکی دو ساعت دسته ای آموزش دیده و نامرئی و شبکه ای… وارد عمل شده و یک حرکت طبیعی را به عملیات تخریب و غارت بیت المال … تبدیل کرد».
این سرمقاله سعی دارد با رویکرد انتقادی نشان دهد که بی تفاوتی اولیه مردم نسبت به این حادثه به دلیل موضع لیبرالیستی ترویج شده از سوی مسئولین است که میگویند «افراد غیرمسئول در مسائل دخالت نکنند و مردم همان افراد غیرمسئولند!».نویسنده این سرمقاله معتقد است سرگردانی مخصوص مردم نبود بلکه برخی مسئولین و مقامات هم سرگردان بودند و نمی دانستند که اصل ماجرا چیست. شاید یکی از دلایل همان باشد که جناب رحیم پور قید کرده امّا مهمترین دلیل این بود که مردم هم نمیدانستند قضیه از چه قرار است.
این سرمقاله، سرگردانی و غافلگیری مسئولین و مردم را مسأله ای مهم دانسته که گریبان خود روزنامه را هم گرفته است. روز۲۱خرداد، خراسان در صفحه اول خود از به دار آویختن ۴ عامل اصلی غائله مشهد خبر داد. این روزنامه در روزهای بعد نیز در سرمقاله خود به تحلیل دوباره این ماجرا پرداخت و سعی کرد تا با رویکردی انتقادی به نقش سازمانهایی چون شهرداری و عدم ایجاد رابطه ای درست و مطلوب با مردم در پیدایی این واقعه بپردازد.
در شماره بعدی روزنامه، قسمت دوم این سرمقاله به حضور بخش عمده جوانان در این حادثه پرداخت. جوانی، تحصیلات پایین، بیکاری، ویدئوزدگی و اسیر موسیقی زهر آلودی که از خارج برایشان لقمه گیری میشود ویژگی متهمین این حادثه از دید نویسنده سرمقاله است. رویکرد انتقادی نویسنده این بار دامن نظام آموزش، خانواده، شهرداری، تربیت بدنی و مساجد و روحانیت در بی توجهی به نیازهای جوانان و برخورد خشن را می گیرد.
این سرمقاله در شماره بعدی با عنوان «سؤال های بی جواب انگیزه فساد است» ادامه یافته و در آن آمده است: ما عادت کرده ایم چنین مسائلی را مقطعی و زمانی با شدت مورد توجه قرار دهیم و بعد به فراموشی بسپاریم. این مقاله در ادامه به انتقاد از نهادهایی چون وزارت ارشاد، صدا و سیما، آستان قدس، اوقاف و بسیج در بی توجهی به جوانان می پردازد.
همچنین در ادامه، نامه یکی از خوانندگان منتشر شده است که ادعا کرده شاهد عینی اتفاقات در میدان شهدا بوده است. نویسنده نامه به عنوان «برادر متعهد و جوان جنگ رفته و آشنا به سلاحهای به کار رفته» معرفی می شود تا خواننده به گفته های او اعتماد داشته باشد. او در این نامه می آورد جنازه کودکی که ادعا می کردند زیر آوار مانده بود را دیدم امّا ظاهر جنازه حرف های آنان را تأیید نمی کرد.جنازه و لباسهایش سالم بودند و اصلاً خاکی نبودند. فقط در ناحیه پهلو خونی بود. گزارش این شاهد عینی از حضور نیروهایی نقاب زده حکایت دارد که به جوانان دیگر و حتی پسرهای ۱۳-۱۴ ساله خط می دادند. این گزارش سعی دارد به نقل از شاهدی عینی، روایت مطلوب دستگاههای رسمی را جایگزین روایت های پراکنده و غیر قابل اعتماد کند. روایتی که از مداخله نیروهای ناشناس و تغییر ماهیت اعتراض مردم محله طلاب سخن میگوید و مسببین این حادثه را نیروهای اخلالگر و ضد انقلاب می داند.
روزنامه ســلام؛حادثه از چشم چـپ
روزنامه «سـلام» روزنامه انتقادی دولت وقت و متعلق به حزب چپ اسلامی بود. این روزنامه یک روز بعد در صفحه دوم خود به گزارشی کوتاه از واقعه پرداخت. در این گزارش به نقش تحریک مالکان و زمینداران در راستای تأمین منافع نامشروعشان در ایجاد این شورش اشاره شده است.
«سـلام» در روز دوازدهم خرداد نیز در یاداشت سیاسی خود با عنوان «پیرامون حوادث اخیر» آورد:« متأسفانه در سال جدید شاهد وقایع نسبتاً مشابهی در بعضی شهرهای کشور بودیم. حوادث شیراز، اراک و مشهد را نمی توان و نمی بایست نادیده گرفت». از منظر نویسنده سکوت در مقابل این حوادث موجب حل مسأله نمی شود بلکه باید جواب های روشنی به پرسش های پیرامون این حوادث داد. این یادداشت چندین سوال مطرح می کند تا به گفته خودش دست اندرکاران برای پاسخگویی به آنها فکری کنند. این که «آیا این وقایع از ابتدا به منظور ایجاد بلوا رخ میدهد؟ یا این که جرقه اولیه که سبب اعتراض میشود کاملاٌ قابل پیش بینی و توجیه پذیر می باشد؟اگر با هدف ایجاد آشوب است چرا دستگاه امنیتی و انتظامی نمی تواند پیش بینی کند و سرنخ هایی از آن بیاید؟» اگر چنین نیست برای ممانعت از آن باید چه اندیشید؟این یادداشت بین اقدامات خرابکارانه و زمینه پیدایش این حوادث تفکیک قائل می شود و تأکید دارد«نمی بایست به دلیل زشت دانستن این گونه حرکت ها، نسبت به زمینه های عینی و واقعی پدید آمدن این وقایع بی تفاوت بود و آن را به دست فراموشی سپرد».
این یادداشت اطلاع رسانی سریع و صریح پیرامون این وقایع به مردم را لازم می داند. آنچه از این منظر همراه با ارائه تحلیل و جلب اعتماد جامعه موجب جلوگیری از وقوع وقایع این چنینی میگردد. نویسنده با انتقاد به سیاست سکوت آن را موجب بی اعتمادی مردم به وسائل ارتباط جمعی برمی شمرد. در آخر نیز می افزاید:« شاید خوانندگان این اشکال را از روزنامه سلام هم بگیرند امّا این سیاست را یک روزنامه به تنهایی نمیتواند در پیش بگیرد اگر ما گزارش مفصلی در این باره می دادیم امروز متهم می شدیم که طرح آن واقعه در سلام، سبب تکرار آن در مشهد شده است». در حالی که نویسنده روزنامه خود بر بی پایگی این استدلال صحه می گذارد امّا به رویه موجود انتقاد و بر معذوریت خود درچنین شرایطی تأکید دارد.
روایت کوتاه راست های سنتی
این حادثه در روزنامه های کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی به عنوان روزنامه های پرمخاطب سنتی نیز با درج اخباری چون واکنش قوه قضائیه، سخنان استاندار و راه پیمایی مردم مشهد در حمایت از نظام آن هم در روزهای ۱۱ خرداد به بعد بازتاب داشته است. روزنامه کیهان هم اغلب با درج خبر و گزارش به بازتاب این حادثه پرداخته است.
با این حال «کیهان» در یاداشتی به قلم«محمدعلی معلی» با عنوان«مقصر اصلی حادثه اخیر مشهد» به چند نکته اشاره میکند: نقش ایادی استکبار در ایجاد نارضایتی ایجاد شده و بهره برداری از احساسات معترضین، بررسی و حسابرسی عدم آمادگی نیروهای انتظامی مشهد برای نشان دادن عکس العمل مناسب و مؤاخذه آنها و مطالعه زمینه روانی حادثه و عوامل مساعد کننده اعتراض جمعی و در نظر گرفتن نقش مسببان اولیه دلالان و زمینداران اولیه به عنوان متهم اصلی. دو روزنامه اطلاعات و جمهوری اسلامی هم بیشتر با تهیه خبر و گزارش از واکنش مردم، موضع استاندار و شهردار به این موضوع پرداختندو تحلیلی در این باره ارائه ندادند.
فرجـام سـخن
بررسی روزنامه های خراسان، سلام، کیهان، اطلاعات و جموری اسلامی نشان می دهد نزدیکی به برگزاری سومین مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) موجب شد تا این خبر تحت الشعاع اخبار این مراسم قرار بگیرد هر چند سیاست سکوت رسانه ای در قبال این گونه حوادث را نیز نباید از یاد برد. در مجموع، روزنامه ها اخبار و اطلاعات چندانی در توصیف و تشریح این واقعه، درج نکردند. چگونگی رخداد این حادثه و پایان یافتن آن به صورت کلی و گاه با روایت های متعدد همراه بود. فقدان اطلاعات و سیاست سکوت موجب رواج شایعات و اخبار ضد و نقیض بی شماری دراین موارد شده است که هنوز پس از مدتها ادامه دارد.
روزنامه «خراسان» بیشترین سهم را در تحلیل این واقعه بر عهده داشت امّا حساسیت موضوع در آن زمان موجب ضعف اطلاع رسانی در این باره شده بود چه اینکه هم روزنامه خراسان و هم «سلام» در دو مطلب به صورت ضمنی به معذوریت در اطلاع رسانی صریح و شفاف، اشاره کردند. حتی روزنامه خراسان هم در سرمقاله هایش گاهی به نعل و گاهی به میخ کوبیده و گاه در تحلیل حادثه به تناقض گرفتار شده است. این در حالی است که این واقعه به مثابه شورش حاشیه نشینان شهری، حائز نکاتی ارزشمند است که با توجه به وضعیت و تعداد حاشیه نشینان در شهرهای کشور، میتواند اطلاعات مفیدی در اختیار پژوهشگران جامعه شناسی سیاسی حول چالش حاشیه نشینان شهری قرار دهد.
رویه کلی روزنامه هایی چون کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی در به حاشیه راندن اصل ماجرا و بسنده کردن گزارش توصیفی از موضع گیری های مقامات و مردم می تواند نمایی از رویکرد کلی سکوت و حاشیه رانی این گونه وقایع باشد. در مجموع تابوی سخن گفتن از شورش حاشیه نشینان در آن روزها موجب شد تا سیاست سکوت در پیش گرفته شود، سیاستی که در قبال شورش های شهری در اراک، شیراز، اسلامشهر نیز در پیش گرفته شد و هنوز هم گاهی در قبال برخی مسائل در پیش گرفته می شود و البته امروز رقیب قدرتمندی چون شبکه های اجتماعی، عرصه را برایش تنگ تر کرده و ناگزیر از تسلیمش می کند.(۱)
روایت هاشمی رفسنجانی از ناآرامی های سال ١٣٧١ مشهد
منبع :
۱-ویژه نامه رصد روزنامه خراسان
۲- پارسینه
با سلام. بنده يك انقلابي دبش هستم و از افتخاراتم اين است كه حدود چهل دوست و آشناي بنده در دهة اول انقلاب به شهادت رسيده اند. يعني اگر خداي نكرده روزي ورق برگردد و نظام كنوني ايران عوض شود، بنده اگر در آن روز در قيد حيات باشم به همين سادگيها عوض نخواهم شد، چون خاطره اي وسيع از اين همه شهيدان و رزمها و جانفشانيها در ذهنم رژه ميروند. آيا به نظر شما آنهمه خاطرات، فراموش شدني است؟ اما با همة اينها به نظر بنده ما نبايد در آن سالها با امثال شورشهايي كه در مشهد، قزوين، اسلامشهر و…. اتفاق افتاد؛ آنگونه برخورد ميكرديم. آقا، اي برادر، خواهر، به قول مشهدي ها عامو! به قول قزويني ها بالام جان! آن شورشها تلنگري به مسئولان، مقامات و تصميم گيران كشور ما بود كه «كوته نظر» نباشند. آقا، اين اسلام و انقلاب كه ما برپا كرده ايم، فقط محصور در آن بعضي حركات جوّگيرانه و اعلام سلحشوري ها و… نبود. به قول حافظ شيراز: چو عاشق ميشدم گفتم كه بردم گوهر مقصود- ندانستم كه اين دريا چه موج خون فشان دارد. به آيات اول سورة مباركة عنكبوت نيز مراجعه كنيد. همين حرفها را مي زند. يعني آن نهضت و انقلاب ما فقط محدود به نيرو جمع كردن براي آزادي فلان قبه و فلان مناره نبود. اينجا حاكميت يك كشور دهها ميليون نفري نيز به دست ما افتاده بود كه به نوبة خود به توجه و مديريت نياز داشت. يعني كسي كه كدخداي يك آبادي شده است، مسئوليتش فقط نقاره كوبي و تذهيب و منبت كاري منارة مسجد آبادي نيست. همة تمشيت امور آبادي به او سپرده شده است. يعني اگر از اهالي آبادي كسي مرغ و خروسش يا گوسفندانش دچار مرض شده باشند، اين ارباب نسبت به آنها مسئول است. او فقط نبايد بند به كنج عبادتگاه ها و تذهيب نفساني باشد. همين تذهيب نفساني وقتي كامل خواهد شد كه در بين مردم و با آنها باشي و در رفع و رجوع حاجات شان كوشش كني. ابوسعيد ابوالخير چه خوش مي فرمايد: شيخ ما را گفتند فلان آنقدر عابد و زاهد است كه بر آب راه مي رود. جواب داد چغز و صعوه اي (يعني امثال قورباغه) نيز بر اين قادرند. گفتند فلاني آنقدر عابد و زاهد شده كه در هوا پرواز ميكند. جواب داد مگسي و زغني نيز چنين كاري مي توانند بكنند. گفتند آيا اينها كرامات نيست كه آنچنان عبادت و رياضت كني كه بتواني بر آب راه بروي و در هوا پرواز كني؟ گفت اينها كرامات و كمالات نيست. كرامت و كمالات آن است كه در ميان بندگان خدا باشي و متوجه حضور و نگاه خدا باشي. و سعدي شيراز نيز چه خوش مي فرمايد: عبادت بجز خدمت خلق نيست- به تسبيح و سجاده و دلق نيست. آري، ا وقتي نيازهاي عام جمعيت كشور خود را فراموش كرده و به فكر زيارات و زل زدن به چراغهاي برق مناره ها و كيف كردن از نگاه به آنها بوديم، نتيجه اش چه بايد ميشد؟ آيا فحواي دين رسول اكرم (ص) هماني بود كه ما آن روزها و سالها بدان دچار شده بوديم؟ آقا، عارفان دين ما به نكتة اخلاقي خوبي اشاره ميكنند و آن اينكه حجاب دوري از خدا فقط حجاب ظلماني نيست. ما حجاب نوراني هم داريم. متأسفانه بخش عظيمي از ما در آن سالها به حجاب نوراني دچار شده بوديم. مي فهميم آيا؟ آيا حق اين بود كه عده اي پاپتي كه براي شكايت از مشكلات معيشت شان به خيابانها ريخته بودند را :ضد انقلاب« بدانيم و به آنها حمله كنيم و گوني بر سر شان بيندازيم؟ مگر به قول امام خميني (ره)، اين انقلاب و پيروزي هاي ما مديون و مرهون همين پاپتي ها نبوده و نيست؟ چرا ولو يك بار شده، به خود اين تلنگر را نمي زنيم كه اين جامعة ما مديريت مي خواهد و اكنون اين وظيفة مديريت جامعه به ما سپرده شده است؟ آقا، قرار نيست همة افراد جامعة ما مقدس و كبوتران حرم باشند. ما اينجا هم نسبت به آن كبوتران حرم مسئوليم و هم نسبت به اين غازها و كلاغها. مگر نه؟ اصلاً مگر رسول اكرم (ص) نفرمود كه: كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته؟ دقت كنيد: فرمود :كلّ«. كلّ يعني چه؟ يعني همه. همة افراد جامعة ما نسبت به يكديگر مسئول بوده و هستيم. ها؟ آيا ما فقط نسبت به بخشي از افراد جامعه يعني آن نوجوانان و جواناني كه ريش جوگندمي و فكل تا شده داشتند مسئول بوديم و بقيه را ولش؟ ما كي ميخواهيم اين را بفهميم؟ كي؟ التماس دعا.