احمد شهنا راد – شاعر-۱۲۹۷-۱۳۹۴
متولد سال ١٢٩٧ در مشهد است.
به گفته مرحوم مادرش، در سال قیام «کلنل محمدتقیخان پسیان»(١٣٠٠) متولد شده است
ولی در شناسنامهاش که چند سال بعد؛ یعنی در زمان پهلوی اول صادر شده، تاریخ دهممیزان سال١٢٩٧ذکر شده است.
او به روایتی قدیمیترین شاعر معاصر خراسانی بود که بعد از چندین سال بیماری در ٦اردیبهشت١٣٩٤در تهران وفات یافت. شهنا از دوستان صمیمی عماد خراسانی و مهدی اخوانثالث دو شاعر نامدار مشهدی بود . پیکر مرحوم شهنا به مشهد منتقل شد و در مقبرهالشعرا ی توس به خاک سپرده شد.
تحصیلات :
در آن زمان مذهبیها مدارس جدید را قبول نداشتند و فرزندانشان را به مکتبخانه میفرستادند. درمکتب، آنقدر لغت فارسی و عربی و اشتقاق آنها را میدانست که برخی از همدرسانش به او «خیک لغت» میگفتند.
با امامموسیصدر و برادرش همدرس بود. چون یکسال سنش زیاد بود او را در دبیرستان ثبتنام نکردند.
با تلاش عمویش توانست در دبیرستان ( شاهرضا) به طور مستمع آزاد درس بخواند. پس از آن در دبیرستان ( ابنیمین) بودم که با «محمدتقی شریعتی» که معلمش بود آشنا شود. بعدها در سال٣٥ در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد.
فارغ التحصیل کارشناس حقوق قضایی – در جوانی کارآموز خلبانی بوده است .
سال٢٠بود. آن وقتها بیشتر وقتش را اول با «عماد خراسانی» و بعد با «اخوانثالث» میگذراند. تقریبا روزی نبود که با هم تماس نداشته باشند.
احمد شهنا در خاطراتش میگوید :
یک روز مرحوم دکتر «ناظرزاده کرمانی» با دعوا من را به انجمن ادبی برد که استاد فرخ، استاد شهریار، وصال شیرازی و بسیاری از گویندگان نامی در آنجا حضور داشتند. در این هنگام رئیس انجمن حضور مرا اعلام و تقاضا کرد یکی از قصایدم را که موضوع خاصی داشت و مورد توجه مقامات ادبی قرار گرفته بود، قرائت کنم. پس از خواندنم شهریار آمد و گفت: «از این شهنا گله دارم. شعری ساخته و معجز کرده. قرار بود به من بدهد و نداده.»ضمنا من و عماد حتی هردو از سادات رضوی هستیم. به جز زمانهای خاص مثل آخر صفر و ایام شهادت حضرترضا(ع) کمتر در جلسات انجمن سادات رضوی هم شرکت میکردیم.
بهار پس از چند سال دوری از وطن در تیرماه سال١٣٢٤ به مشهد آمد. مرحوم «محمد شهرستانی» که در آن موقع مدیرکل فرهنگ خراسان بود مرا پیش ملکالشعرا برد تا با او آشنا شوم. گفتم: کاش دیروز یا دیشب میگفتی تا من اقلا شعری بسازم. گفت: نمیخواهد از اشعار قبلی بخوان. گفتم: خیر و در مدت کوتاهی غزل و نیز شعری به عنوان خیرمقدم ساختم. پیش بهار من را به عنوان یکی از شعرای جوان خراسان معرفی کرد و جریان ساختن شعرم را هم به استاد گفت.بهار محبتآمیز گفت: «پسرم شعرت را بخوان.»شعر را که خواندم، بهار گفت: «الهی شکر که اجاق ما کور نیست»؛ یعنی چه خوب که چنین جوانانی راه ما را ادامه میدهند. همانجا کتاب «غنچهها» را که مجموعهای از اشعار سالهای تحصیلی و سالهای٢٠و٢١و٢٣ من بود به بهار دادم که با خودش به تهران برد و برایش چیزی نوشت. در تهران هم وقتی که وزیر فرهنگ بود به دیدنش رفتم که من را به منزلش دعوت کرد.
مهدی اخوان ثالث، اخوانیهای برای این شاعر معاصر دارد؛
«ای احمدِ شه، احمدِ شه، احمدِ شهنا
ای روی تو گل، بوی تو گل، خوی تو گلزار
محبوبترین،خوبترین،دوستترین، دوست
دلخواهترین، ماهترین، یارترین یار
مصداق تویی آیتِ زردشتِ کهن را
ای نیک به گفتار و به کردار و به پندار
کالای ادب را، چومتاعِ شرف و صِدق
باشوق فروشنده و بامِهر خریدار…»
منبع :
شهر آرا – آذر ۸۸ گفتگویی از حسین بیات با احمد شهنا
پاسخ دهید