دانشنامه مشهد / شبنم کرمی
اصغر میر خدیوی
بازیگر تاتر / نویسنده / شاعر/ کارگردان/ طنز پرداز
متولد : ۱۳۰۲ هجری – شمسی / مشهد الرضا
یادُمه بُزُرگا از قِدیم مُگُفتن بِهَمَه لفظِ اصلِکارِیِ ما فارسا لَفظ قِلَمَه هَمیشَه داد مِزَدَن که خوب اختلاط کِنِن دورِ هم که میشینِن لفظِ قِلَم حرف بِزِنن
از جمله هنرمندانی که در راه حفظ گویش و لهجهای خاص تلاش بسیار داشته و گامی بزرگ برداشته مرحوم میرخدیوی است که باید او را به عنوان بزرگپاسدار لهجه مشهدی معرفی کرد و حتی با توجه به نظر اغلب زبانشناسان که معتقدند خاستگاه ادبیات و زبان فارسی کنونی، طوس سابق یا مشهد امروزی است و بر این اساس «لهجه مشهدی» یا «فارسی مشهدی» از گرانبهاترین گنجینههای اصیل زبان و فرهنگ ایران محسوب میشود، میرخدیوی را میتوان پاسدار طناز زبان فارسی لقب داد. سبب طناز خواندنش نیز چیزی جز کارنامه پرافتخار کاری او نیست و مردم مشهد هنوز او را با نمایشهای رادیوییاش به نیکی یاد میکنند.
طلوع یک هنرمند
اصغر میرخدیوی هنرمند ماندگار تاریخ تئاتر خراسان با نام کامل حاجسیّد علیاصغر میرخدیوی مدّاح، در سال ۱۳۰۲ش در یکی از محلههای قدیمی مشهد (خیابان تهران) در یک خانواده مذهبی پا به عرصه گیتی نهاد و بنا به رسم آن زمان، پس از دوران کودکی به مکتبخانه رفت.
پس از مکتبخانه به تحصیلات عادی خود ادامه داد و از همان زمان به کارهای فرهنگی علاقه نشان داد، لیکن پدر و همچنین خانوادهاش با اینگونه فعالیتها مخالف بودند.
اوج جوانی او مصادف بود با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین و آنگونه که در خاطراتش نقل کرده، دوران بسیار سختی را پشت سر گذاشته است. تنها خاطره خوب او از آن دوران، دیدن فیلمهای سینمایی آن زمان بود که پس از دیدن هر فیلمی شبها با علاقمندی فراوان در زیر نور شمع مینشست و داستان فیلمی که دیده بود را بازنویسی میکرد و این آغازی برای نویسندگی او بود.
وی در سال ۱۳۲۴ ازدواج کرد،پس از ازدواج بلافاصله به سربازی اعزام شد. مشکلات فراوان زندگی از او مردی محکم، استوار و صبور ساخت و به گفته خودش دورانی سخت، توأم با تلخی و شیرینیهای بسیار را پشت سر گذاشت.
انتخاب طنز تلخ
در آن زمان سینمای نئورئالیزم ایتالیا و آثار چارلیچاپلین حرف اول را میزد، از این رو سبک طنز گزنده و گاه تلخِ آنان را به عنوان سبک آثارش برگزید و تا پایان عمر، از همان شیوه استفاده کرد.پس از اتمام سربازی به استخدام اداره فرهنگ درآمد و در سال ۱۳۳۲ با آغاز کار رادیوی مشهد، هم به عنوان نویسنده و هم مجری مشغول به کار شد. وی اشعار و نمایشنامههایی که بیشتر خودش خلق کرده و برگرفته از متن زندگی مردم عادی بود، بهصورت زنده در رادیو مشهد اجرا میکرد.او نه تنها سالهای سال با اجرای نقش پیرزنی خوشسخن به نام «عمه خانم» که با لهجه شیرین مشهدی سخن میگفت در رادیو محلی مشهد، مردم را با ظرایف و لغات زیبای گویش مشهدی آشنا میکرد که در کتابها و اشعار برجای گذاشته از خود نیز این امر را رعایت کرد تا آثار قلمی او نیز گنجینهای از لغات و اصطلاحات مشهدی باشد، به حدی که زبانشناسان از آنها به عنوان منابعی مهم در شناخت لهجه مشهدی استفاده کنند.
تئاتر ملی مشهد
طنازیِ مکتوب، یگانه هنر مرحوم میرخدیوی نبود و او در عرصه هنر نمایش نیز ید طولایی داشت. میرخدیوی در اواسط دهه ۳۰ از گردانندگان تئاتر ملی مشهد بود و ضمن اجرای نمایشنامههای تاریخی، پیشپردههایی هم با لهجه مشهدی به اجرا میگذاشت. وی که در سالهای پیش از انقلاب، کارمند سازمان آموزش فنیوحرفهای بود، در آن مجموعه نیز از تلاش هنری برای حفظ اصالت لهجه مشهدی و آداب و رسوم خراسانی غافل نماند که نمايش «دردسر تلفن» که از سوی هنرآموزان هنرستان شهید بهشتی مشهد در سال ۱۳۵۲ اجرا شد، از جمله این فعالیتها محسوب میشود؛ نمایشی که در آن دوران، توجه اهالی هنر را بسیار به خود جلب کرد.
میرخدیوی علاوه بر برنامههای طنز رادیویی، در سالهای بعد با آغاز به کار تلویزیون، با آن رسانه جدید هم همکاری خودش را آغاز کرد که حاصل آن چند سریال بود. پس از آن وارد قلمرو سینما شد و چند سناریو نوشت که معروفترین آن « ناخدا با خدا» با بازی ایرج قادری و به کارگردانی نصرتا… وحدت بود که بر روی پرده سینما رفت و توجه مردم را به خیلی به خود جلب کرد.
آخرین کار او سریالی به نام «گل مراد» بود که خودش در مقام نویسنده، کارگردان و بازیگر در آن خوش درخشید.او در این کار که در سالهای دهه ۶۰ در مشهد ساخته شد سعی کرد تا بار دیگر با بهکارگیری زبان طنز، برخی لغات و اصطلاحات اصیل مشهدی را ماندگار کند.
یاری شعرای خراسانی
این هنرمند گرانقدر سرانجام پس از ۳۰سال خدمت به فرهنگ و هنر این مرز و بوم به افتخار بازنشستگی نائل آمد و پس از آن، سالهای متمادی با انجمن شعر «مرحوم فرّخ» در مشهد همکاری کرد و با شعرای خراسانی یاری و مراوده داشت. اشعار او که بیشتر به لهجه مشهدی سروده شده است، سرشار از مفاهیم زندگی بوده و در ضمن سادگی از حلاوت و شیرینی خاصی برخوردار است. میرخدیوی پس از بازنشستگی به نوشتن کتاب پرداخت که حاصل تلاشش ۱۵ اثر است که کشکول خنده، جُنگ خنده، رؤیای جوانی و غم پیری، نمک و نمکدان، حاضرجوابیهای شیرین، ۳۰سال پشت صحنه تئاتر و برخی دیگر از آثار او از سوی مردمو دوستدارانش بسیار استقبال شد؛ درحال حاضر بیشتر آثار وی نایاب است.
غروب یک هنرمند
زنده یاد استاد اسغر میرخدیوی در نیمه های شب بیست و هفتم آذر ماه ۱۳۷۲ راهی بیمارستان شد و به دخترش گفت که کاغذهایی به مراه یک قلم برایش بردارد. او سه روز در بیمارستان بستری بود که بر بروی تخت بیمارستان هم از نوشتن دست نکشید، نوشت و پاره کرد، برای پرستاران، برای بیماران، برای دکترهـا و حتی برای یک موش که در زیر تخت های بیمارستان در حال راه رفتن بود اشعار طنزی سرود و به یادگار گذاشت، نهایتاً با تمام شدن جوهـر خودکار عمر اصغر میرخدیوی نیـز تمام شد و در یکم دی ماه سال ۱۳۷۲ چشم از این جهان فرو بست و درصحن قدس حرممطهر رضوی روی در نقاب خاک کشید.
وی هرگز در طول عمر پربارش احساس خستگی و افسردگی نکرد و تا پایان حیات به نوشتن و سرودن ادامه داد، میرخدیوی در نیمهشب روز ۲۷ آذر ۱۳۷۲ راهی بیمارستان شد و آخرین سروده خود را بر روی تخت بیمارستان سرود و سرانجام بعدازظهر ۳۰ آذر ۱۳۷۲ به دلیل سکته قلبی درگذشت و درصحن قدس حرممطهر رضوی روی در نقاب خاک کشید.
مرگ او نه تنها هنر خراسان بلکه ایران را سیهپوش کرد. محمد ورشوچی، پروین سلیمانی، ماشاله اسدینژاد، اسماعیل اسدینژاد، اصغر قفقازی، ارحام صدر، فخری خروش، مهری مهرنیا، محمد شاهرودی و … از کسانی بودند که همگام با مردم هنردوست مشهدی او را به خانه ابدیاش بدرقه کردند.
شماره ردیف | ۱۱۷۲۰۱ | |||||||||||
شناسگر رکورد | ۲۵۲۰۸۶ | |||||||||||
شماره کتابشناسی ملی | ،IR،۷۸-۱۲۳۶۱ | |||||||||||
کشور محل نشر یا تولید | ،IR | |||||||||||
عنوان و نام پديدآور | كشكول خنده. اشعار مشهدی، : گزینه شیرین ترین لطائف نظم و نثر و اشعاری به لهجه مشهدی از آب و رسوم مردم خراسان، / اصغر میرخدیوی |
|||||||||||
وضعیت نشر و پخش و غیره | مشهد، : كتابفروشی باستان، ۱۳۶۳. |
|||||||||||
مشخصات ظاهری | ،ص)۲ج. در یك مجلد ( ۵۷۲. | |||||||||||
یادداشتهای مربوط به مندرجات | ،مندرجات: كتاب اول: كشكول خنده .- كتاب دوم: اشعار مشهدی،۱۱ | |||||||||||
عنوانهای گونه گون دیگر | ،اشعار مشهدی: گزینه شیرین ترین لطائف نظم و نثر و اشعاری به لهجه مشهدی از آداب و رسوم مردم خراسان | |||||||||||
موضوع (اسم عام یاعبارت اسمی عام) | شعر خراسانی – قرن۱۴ خراسان – آداب و رسوم – شعر شعر طنزآمیز |
|||||||||||
رده بندی کنگره |
|
|||||||||||
نام شخص به منزله سر شناسه – (مسئولیت معنوی درجه اول ) | ،میرخدیوی،اصغر | |||||||||||
نام / عنوان به منزله شناسه افزوده | ،اشعار مشهدی: گزینه شیرین ترین لطائف نظم و نثر و اشعاری به لهجه مشهدی از آداب و رسوم مردم خراسان | |||||||||||
مبدا اصلی | ،IR،كتابخانه مجلس شورای اسلامی |
هَمسَیَه كه از هَمسَیَه برمِگِردَه مِگَه گوسَلَهت پایِ سَگِمَه دِندون گریفتَه
همسایه كه از همسایه بر میگردد میگوید گوسالهات پای سگم را دندان گرفته است
به جایی مُرُم كه روی وا ببینُم نِه دِرِ وا
به جایی میروم كه روی گشاده ببینم نه در گشاده
دیفال رَه یگ رویه كاگل كِردَن
دیوار را یك رویه كاهگل كردن
منظور: كار را فقط از یك جنبه در نظر گرفتن
مرد به پارو می اَرَه زن به جارو بِدَر مِنَه
مرد با پارو میآورد و زن با جارو بیرون میاندازد
منظور: مرد با زحمت مال میاندوزد اما زن بیملاحظه خرج میكند
نِه خورده و نِه برده گیریفته دردِ گُرده
نه خورده و نه برده گرفته درد گرده
منظور: در كار دخالتی نداشته ولی همه زحمات و زیانها متوجه او شده است
نِدار خرِه داش و مرده شور جمتاسه
ندار خری داشت و مردهشوی جام برنجی بزرگی
منظور: ندید بدید است
ماس بریزه جاش مِمَنَه دوغ بریزه جاش چیمَنَه؟
ماست بریزد جاش میماند, دوغ بریزد جایش چه خواهد ماند؟
شعری از اصغر میرخدیوی با لهجهی شیرین مشهدی
[با تشكر از دوست خوبمان نویسندهی محترم “اكسیر” از شهر مشهد كه شعر زیر را ارسال فرمودند.]
در مشهد و فکر کنم خراسان از جاهای دیگهی ایران بیخبرم به سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه شعبان میگن “چراغ برات”. مردم به قبور درگذشتگانشون سر میزنن و برای شادی روح اموات، خیرات میکنن. این شعر هم از مرحوم “اصغر میرخدیوی” در مورد مراسم چراغ براته. امیدوارم خوشتون بیاد.
ماه شعبون ماهیه یکسره خیر و برکات
مشدی نیمه ای ماه ره مگه چراغ برات
از سه روز به نیمه مانده، سر خاکا محشره
مین قبرستونا گوش آدم از صدا کره
سور و سات قاریا خوبه و پولی مستنن
سبیل همه شا بسکه چربه، پوز مگردنن
مستنن پولی که الرحمن و یاسین بخنن
دو سه خط نخونده زود در مرن و جیم مکنن
سر قبرا مندزن قالیچه و روشم چراغ
شیخ قاریم نشسته خوش و شاد و سردماغ
ختم قرآنی ره باید بخنه، ای دو سه روز
پولشم خیلی خوبه توش نداره هیچ سوخت و سوز
سر قبرا جوونا لاله و گلدون مذارن
قوم و خویشاش همه هی نقل و نباتم می یرن
ای سه روز تو هر خنه روغن جوشی پخته مره
قبایه که بری مرد خنه دخته مره!
شیرینی سیوا، آجیل و میوه سیوا، حلوا سیوا
خیر و خیراتشم از زنا سیوا، مردا سیوا
از شکر، آرد برنج، تر حلوای زعفرونی
همه شم چرب و چیلی و لای لقمه ی نونی
رسم ایه بین گداها همه ره رسد کنن
اما چون خوشمزه یه، نره لاتا یم مستنن
همه ی اهل مشد چراغ برات شادن دگه
اعتقاد درن که مرده هایم آزادن دگه
سر قبرستون و خیر و خیراتاشا، یک طرف
خیر و خیرات میون خنه هاشا یک طرف
ای سه روز تو هر خنه روغن جوشی و حلوایه
که بری هم مبرن، ای رسم از او قدیمایه
باز خوبه همی جوری به یاد امواتشاین
هم خودشا مخورن هم مرده هاشا ره مپاین
سور فراوونه، پلو قیمه و آبگوشت و شله
هر جایم سوری باشه، قیله و قال و غلغله
ای سه روز چراغ براته همه جا ورد زبون
تا شب تولد حضرت صاحب الزمون (ع)
شعر زیر از یك شاعر معروف مشهدی است
كه با لهجهی مشهدی سروده شده
عید نوروز که امد، پشت سرش بهار میه
دوباره گل مشه زنده، تا به اعتبار میه
مگه ای نشاطه که همه ی گلا ره کرده بزک
به تماشاش آدم، یکدفعه یاد یار میه
وقتی یاس ره مبینی اوجور پیچیده به درخت
نا خداگاه یادم از گیسو های سِـگار میه
مرغ بیداره و شب، تو غرق توی خواب نازی
خواب خرگوشی بسه، عید آمده بهار میه
این متن به نقل از کتاب “اشعار مشهدی”، سرودهی شاعر معاصر مشهدی، “مرحوم اصغر میرخدیوی”، در مورد مراسم شب چهارشنبه سوری در مشهد قدیم است.]
شو چارشنبه سوری ولوله یه
سر هر کوچه مگی زلزله یه
شب چهارشنبه سوری ولوله است و انگار سر هر کوچه زلزله است
گله نفتیه که هی هوا مره
بعضی وقتا فتنه هم بپا مره
گلوله ی نفتی رو میندازن بالا، بعضی وقتا هم دعوا میشه
میون هر کوچه آتیش و الو
بچه ها به دور آتیشا ولو
وسط هر کوچه آتیشه و بچه ها دورش جمعن
خرمن بته ره آتیش مزنن
آتیشا را با پاشا پیش مزنن
بوته ها رو آتیش میزنن و با پاهاشون مرتب میکنن
مرن از او دورا دورخیز مکنن
از روی آتیشا هی ورمیجی ین
دورخیز میکنن و از رو آتیش میپرن
مگن ای زردی مو از تو بشه
سرخی تو ای آتیش، از مو بشه
میگن زردی من از تو، سرخی تو از من
زنا یم میون حولیا خوشن
بری آتیشا خوشا ره موکوشن
زنها هم اون وسط خوشن و برای آتیش بازی خودشون رو میکشن!
دیره زنگوله دار دست پری
او میون مشغول رقصه، گل زری
پری دایره زنگی دستشه و گل زری اون وسط میرقصه
شور و شادی افتاده تو بچه ها
یکیشا مفته میون آتیشا
بچه ها شادن و یکی میفته تو آتیش
خشتکش الو گیریفته پسره
همه ی کارا او شو، خنده دره
شلوارش آتیش گرفته. همه ی کارهای اون شب خنده داره
زنا با خوداشا نیت مکنن
هر کدوم چیزی تو کوزه مندزن
زنا با خودشون نیت میکنن و هرکدوم یه چیزی تو کوزه میندازن
بعدش از توی کوزه در میرن
همه شم به فال نیکو مگیرن
بعد از توی کوزه در میارن و همه چیز رو به فال نیک میگیرن
ساعتی بعد تو کوچه پس کوچه ها
سر چارسو و کنار گذرا
چند ساعت بعد تو کوچه ها
زنا هی دوتا دوتا با همدگه
ویستادن که رهگذر چیزی بگه
زنها دوتا دوتا می ایستن و به حرفهای رهگذرها گوش میدن
جوونی اگر بخوانه یک غزل
توی او کوچه میفته به هچل
اگه یه جوون رهگذر غزل بخونه توی دردسر میفته
غزلش اگه که شاد شاد بشه
مین شعرش امید زیاد بشه
اگر غزل شاد و پرامید بخونه
با او نیت اونا دربیه جور
مندزه تو دل اونا شوق و شور
و با نیت زنها جور باشه، توی دلشون شادی میندازه
اما وای یه وقته شعره بد بشه
ماجرا ببین کجاها مکشه
ولی وای اگه اون شعر بد باشه، کار به کجاها میکشه!
لنگ کفشه مخوره توی سرش
با قلنبه مزنن توی پرش
با لنگه کفش و مشت میزنن اون رهگذر رو!
تزه از فالگوشی که راحت مشن
چادراشا ره تو روواشا مکشن
تازه وقتی فالگوش ایستادن تموم شد، چادرهاشون رو توی صورتشون میکشن
که کسی نشنسشا توی محل
مگیرن یک کیسه ای زیر بغل
تا شناخته نشن و یه کیسه زیر بغلشون میگیرن
یک ملاقه دستشا در خنه ها
به گدایی و به دنبال بچه ها
یه ملاقه میگیرن و با بچه ها در خونه ها به گدایی میرن
گاهیم مردی بری خوشمزگیش
تو چادر مره با یک عالمه ریش
گاهی هم یه مرد چادر سرش میکنه!
ماجرای شو چارشنبه سوری
از قدیم همیشه بوده ایجوری
از قدیم ماجرای شب چهارشنبه سوری اینجوری بوده
روح ايشان شاد