وجه تسميه تپل محله در مورد وجه تسميه تپل محله روايات متعدد وجود دارد كه عبارتند از:
۱- تپل محله آخر پل بوده است گفته شده كه آخر پل سنگي بوده كه اين محله در آن قرار داشته، سرپل نوغان و تهپل اين محله بوده است.
۲- طبال محله كه طبل ميزدند، در گفتگو با برخي ساكنين اين محله گفته شد كه در بالاي حمام كميسري طبل زده ميشده، به اين صورت كه صبح كه ميشده طبل ميزدند مردم از خواب بيدار و هنگام شب دوباره طبل ميزدند مردم ميخوابيدند و حق نداشتند بيرون رفتوآمد كنند بگونهاي حكومت نظامي برقرار بوده يا گفته شده كه در هنگام سحر و افطار طبل زده ميشد تا مردم متوجه شوند.
«در دوران قاجار و عهد ناصري پاسداران و شبگردان و پادگان در اينجا داير بودهاند و شبها با نواختن چند مرتبه طبل دكانها بسته و آمد و رفت ممنوع ميشد آهنگ طبلها بدين صورت بوده است.
۱- برچين برچين
۲- برخيز برو، برخيز برو ۳- بگير و ببند، بگير و ببند و اين تشكيلات كار شهرباني و كلانتري فعلي را داشتند امنيت بازار و دكاكين و منازل بوسيله اشخاص بنام بازار اداره ميشده و هر نفر مأمور نگهداري و حفظ پنجاه دكان بود و تا صبح بوسيله صداي بيدار باش، حاضر باش يكديگر را خبر ميكردند».
۳- تپل محله: چون اين محله، محلهاي با وسعت زياد بوده و به تپل محله معروف شده است.
۴- تپاله محله: كه گفته شده بقاياي كلهپاچه و مغازههاي سيراب،شيرداني و بطوركلي آشغالها را مردم به بخشي از اين محله ميآوردند كه مطمئناً همراه آن بوي بد و متعفن و مگس و حشرات و حيوانات موذي بوده و به همين دليل به آن تپاله محله گويند.
طبالمحله با املاي عربي گونه يا تپالمحله تلفظ عاميانه است.
موقعيت جغرافيايي از نظر موقعيت جغرافيايي خيابان نوغان منطبق بر تپل محله و اين نام قسمتي از همان منطقه قديمي است. نوغان از كنار حرم شروع ميشود بصورت يك خط منحني با انحناي كم از شمال شرقي حرم بطرف شمال غربي حرم انحنا پيدا ميكرد و چون بخشي از اين منطقه نوغان كه در اواخر عهد قاجاريه به قسمت انتهاي نوغان را در شمال غربي حرم تشكيل ميداد و پلي هم در آنجا بود به اين دليل به آن محله تهپل محله ميگويند.
بعدها با گسترش مشهد اين قسمت گسترش يافت و تپلمحله در قسمت وسط بخش غربي نوغان قرار گرفت و اكنون بعد از ايجاد ميدان طبرسي نام قديمي تپلمحله همچنان بر بخش مياني نوغان اطلاق ميشود. تاريخچه اين محله جزء يكي از محلات قديمي نوغان است و شواهد تاريخي حاكي از آن است كه مشهد در اوايل عهد پهلوي هنوز ساختار قديمي خود را داشته، تا آنكه در سال ۱۰-۱۳۰۷ با احداث خيابان موورد (فلكه حرم) در اطراف حرم خياباني به نام طبرسي در محله قديمي نوغان بوجود آمد و احتمالاً از همين زمان با احداث خيابان طبرسي در حد فاصل حرم و ميدان طبرسي نوغان به دو قسمت شرقي و غربي مجزا شده بگونهاي كه كوچه گنبدخشتي و چهارسوق و كوچههاي اطراف آن از جمله كوچه بيآب مسگرها، كوچه مسجد كشميريها، قبرستان مير و راسته حمام حاج نوروز در بخش شرقي نوغان و تپالمحله و كوچه حمام حاج رستم و كوچه گلشن و دروازه نوغان در قسمت غربي آن واقع شده است.
رويدادهاي مهم محل
۱- تشييع جنازه امام رضا و ساكنان نوغاني در گفتگو با يكي از ساكنان اين محله به يك رويداد مهم اشاره نمود آنهم اينكه گفت: «اين محله در حدود ۷۰۰ سال قدمت داشته تشييع جنازه حضرت رضا (ع) از همين نوغان صورت گرفته است». «زنان هم قبالههاي خود را به شوهرانشان بخشيدند و براي تشييع جنازه آن حضرت با بقيه همراهي نمودند».
۲- هواپيما و مرگ خلبان از رويدادهاي مهم در اين محل گفته شده كه ۲ جوان خلبان كه براي آموزش پشت هواپيما نشسته بودند و نامزدهايشان در اين محل زندگي ميكردند براي نشان دادن مهارت خود به همسرانشان با هم مانور ميدهند و متأسفانه تصادف ميكنند و يك نفر در دم جان ميدهد و يكي ديگر هم در راه رفتن به بيمارستان فوت ميكند. اين حادثه احتمالاً آنقدر دلخراش و ناراحتكننده بوده كه وقتي از هر يك از ساكنان محل در مورد ريدادهاي مهم سؤال ميشد بدون استثنا از اين واقعه ياد ميكردند اين واقعه در حدود سال ۳۶-۳۵ روي داده است. هواپيماي يكي از آنها پشت خانه يك عطار و ديگر در خانه ماماها ميافتد.
۳- قضيه ربابه ربابه دختر يكي از اعيان و اشراف اين محل بوده كه از نظر زيبايي دختري فوقالعاده زيبا بوده است. بطوري كه در سن حدود ده يا دوازده سالگي خواستگاران فراوان داشت حتي از هرات برايش خواستگار ميآمده اما متأسفانه دچار آبله شده، با وجودي اينكه در پنبه قرار ميدادنش (در ناز و نعمت بود) و خيلي از او مراقبت ميكردند.صورتش پر از آبله شده و اصلاً شكلش عوض شده پدرش سعي ميكرد او را از جامعه دور كند و حتي نميگذاشته در آينه نگاه كند اما متأسفانه يك روز در آينه نگاه و خودكشي ميكند. در همين محل كه تازه درشكه باب شده بود وقتي ربابه در درشكه مينشست همهي مردم ميايستادند تا ربابه را ببينند بعد از اين عمل (خودكشي ربابه) جوانها، داش غلامها و (لاتهاي محل)، همگي اين شعر را براي ربابه ميخواندند: «ربابه، ربابه، دلم برات كبابه» گفته شده كه پدرش چندي بعد از خودكشي او به دليل شدت علاقه به او ميميرد.اين دختر مورد علاقه بسياري از بزرگان بوده است و گاهي دهها اسب براي پيشكش در خانه آنها بود بنابراين مرگ او برايش بسيار سخت و اين قضيه حدود ۶-۱۳۲۵ به يكي از حوادث مهم تبديل شده است. مساجد معروف و قديمي الف) مسجد مرويها اين مسجد از قديميترين مساجد مشهد است.
در زمان ناصرالدين شاه از مرو و بخارا و سمرقند گروهي دست به مهاجرت به ايران زدند بخشي مرويها هم به مشهد و اين محل آمدند براي خود ابتدا چادر بنا كردند و بعد جاي چادرها را خشت خام گرفت و كم كم ديوار و سقف براي آن زده شد و تبديل به مسجد شد. اين مسجد در سال ۱۳۷۰ قمري ساخته شده، تقريباً قدمت اين مسجد از ۱۶۳ سال ميگذرد.
هماكنون بسيار تعمير شده نماي آجر سه سانتي دارد، و سردر آن كاشيكاري شده، و در بالاي مسجد كلمه بسمالله الرحمن الرحيم، در وسط نام مسجد، و در اطراف بالا سمت راست محمد، سمت راست فاطمه، بالا سمت چپ علي و چپ حسن و پايين سمت چپ حسين نوشته شده است.
در قسمت پايين نوشته شده مرويها ۱۲۷۴ قمري كه نشاندهنده سال تأسيس مسجد ميباشد. درون مسجد ۲ طبقه، پايين مردها و بالا خانمها هستند. گاهي شب جمعهها حلوا و چاي و خرما پخش ميكنند و صداي اذان آن تا چند خانه آن طرفتر به خوبي شنيده ميشود بعد از هر نماز در شب منبر برقرار است و واعظ به سخنراني ميپردازد و در مورد احكام و آداب نماز و… . در كنار اين مسجد خانهاي بود كه سنگ آب داشت.
خانه ربابه كه شرح آن بيان شد در كنار مسجد بوده است. ب) مسجد درخت توت (خودرو) اين مسجد هم مسجدي بسيار قديمي است، اين مسجد روبروي گرمابه تميز قرار دارد وجه تسميه آن، درخت توت اينكه درون آن درخت توت بزرگي بوده كه در قديم به آن مسجد خودرو هم گفته ميشده. ظاهراً به دليل اينكه كوچك بوده، بچهها هنگام تعطيل شدن از مدرسه با دست گذاشتن از توتهاي اين مسجد ميخوردند. تاريخچه اين مسجد هم به عصر دوره شاهرخ ميرزا ميرسد و معاصر با مساجد گوهرشاد است به خصوص اين كه داراي كتيبهاي هم بوده است. اين مسجد در يك طبقه و با پردهاي سبز رنگ قسمت خانمها و آقايان از هم جدا ميشود.
به نسبت مسجد مرويها خيلي كوچكتر البته قسمت زنان آن تقريباً ۲/۱ قسمت آقايان است. باني كاشي آن حاج علياكبر لطفي است كه در سال ۱۳۲۹ آن را وقف كرده است. بافت معماري خانهها و كوچهها الف) منازل منازل رو به قبله بود. سقفها از تير و ستون چوبي و ديوارها را با خشت خام بالا ميآوردند. پشت بامها همگي از كاهگل بوده و چون امكان داشت در ميان آنها جو و گندم باشد بعضي اوقات سبز ميشد.
در سطوح داخلي ديوارهاي هر دستگاه يك رديف طاقچه ديده ميشد. اما بايد گفت كه خانههاي ساخته شده بيشتر از مصالح ابتدايي خاك و خشت خام و چوب بوده. بيشتر خانهها از سطح كوچه پايينتر و گودتر بودهاند. حياط خانهها معمولاً سنگفرش يا آجرفرش بوده است. وسعت خانهها بيش از ۲۰۰ تا ۳۰۰ مترمربع بوده و در امتداد ديوارها مقابل اطاقهاي نشيمن و پشت قبله يك چاه آب با چرخچاه و سنگاب وجود داشته كه در وسط حياط حوض مستطيل شكل آبي رنگ بزرگ قرار داشته و يك دو درخت توت و چفت ميم (انگور) طرفين آن بوده. اين حوض را از يك وجب پايينتر از كف پاشورهاش با يك ديوار نازك به دو حوضچه قسمت نموده و با يك سوراخ نافهدار بهم راه داده بودند كه در مواقع تعويض آب از كر نيفتد. آب حوض ابتداي پر كردن بسيار زلال و تميز بوده است اما بر اثر تابش آفتاب در طول زمان به رنگ سبز درميآمد و پر از خاكشيرك و كرمهاي ريز سرخ رنگ ميشد. آب حوض كاربرد زيادي داشت، وضو گرفتن، شستن ظروف، لباس و… همچنين براي قضاي حاجت ميبايستي آفتابه را از حوض پر كرد و با خود به درون مستراح برد و با همان مقدار آب طهارت گرفت.
براساس سبك معماري آن زمانه چاه موال را با دوكالار بزرگ ميپوشاندند و يك شكاف يك وجبي بينشان فاصله ميگذاشتند كه از آن استفاده ميكردند و روي آن مينشستند.
۲۰ درصد مصالح ساختماني آجر و سنگ و ۸۰ درصد خشت و آجر بوده است.
۱- وضعيت فاضلاب خانهها چاهكنها و مقنيها در رديف بنا به حساب ميآمدند و داراي مركز معيني بودند ولي چاهخوها جا و مكان خاصي نداشتند هر كس چاه فاضلاب خانهاش پر ميشد و ميخواست از اين مصيبت عظما رهايي يابد وي را صدا ميزد چاهخوها سر مادرچاه را ميگشودند و محتويات آن را با سطل بالا ميكشيدند و داخل گودالي در وسط يكي از باغچههاي خانه ميريختند. پس از پايان كار و بازديد صاحب كار دوباره سر چاه را با گل آهك محكمي ميبست و ميرفت. به روال عادي آن زمان اين كثافتهاي بدبو ميبايستي چندين روز زير تابش آفتاب بماند تا بخشكد و قابل حمل باشد. آنگاه فردي به همراه خرهايش خاكروبههاي آلوده به فضولات پوسيده را با بيل درهم ميآويخت و در جوالهاي پشت خرها ميريخت و به عنوان بهترين كود براي باغچههاي انگور و حيطههاي سبزيكاري و جاليزهاي هندوانه و خربزه به اطراف شهر ميبردند.
۲- سقاها و حمل آب در قديم شغلي به نام سقايي وجود داشت كه شغل آنها آوردن آب از آب انبار به خانههاي مردم بود. آنها با يك لنگ كرباس يا پيشبند پوستي به كمر بو يك مشك چرمي به دوش پيدرپي آبانبارهاي پايين و بالا ميرفتند و مشك خود را از آب پر ميكردند و در مقابل مبلغ معيني به درون خمره آب خوراكي، خانهها يا سقاخانههاي خيراتي ميريختند. از سقاهاي معروف تپلمحله ميتوان به گلمندسن و ملائكه اشاره نمود.
ب: كوچهها و خيابانها بايد گفت كه تپل محله كه يكي از قديميترين محلات شهر مشهد به حساب ميآيد داراي كوچههاي پرپيچ و خم استو تپل محله ميلانكشي نبوده، عرض كوچهها كم، و حالت پيچدرپيچ داشته. علت آن به خاطر اين است كه وقتي كسي حمله كند با اسب و… نتواند مستقيم حركت كند و دائماً به اين طرف و آن طرف بود و به اين صورت راه را طولاني ميكردند. برخي از كوچهها هم آنقدر كم عرض بود كه به كوچههاي قهر و آشتي موسوم شده بودند به صورتي كه دو نفر كه در اين كوچه با هم حركت ميكردند و اگر با هم قهر بودند چون حتماً با هم برخورد ميكردند مجبور به آشتي ميشدند.
بعضي درها هم آنقدر كوچك بود كه بايد باسن را روي آن ميگذاشتند و پاها را برگردانده وارد ساختمان ميشدند، اينها به خاطر مسأله امنيت بده، چون در آن دوران امنيت وجود نداشته. كوچههاي اين محل باريك و تاريك و خانهها بيشتر ملكي و كمتر استيجاري است.
ح: ترئينات منازل براي تزئين بناها هم آجر را شكل ميدادند براي زيبائي بنا، در خانهها اكثراً چوبي بوده است. براي زيبايي در كه بيشتر مربوط به در خانههاي اشراف ميشده از چنبرهاي به نام گل ميخ استفاده ميكردند كه براي زيبايي بنا، و درها از آنها استفاده ميشد.
درها زنگ نداشته، زنگ در همان كوبه بوده و كوبه اشكال مختلفي داشت به شكل دست انسان، يا دوتايي بوده يكي بزرگ و ديگري نازك، بزرگ از آن مردان كه صداي بمتر و خشنتري داشته و نازك از آن زنان بوده كه صدايي نرمتر و زيرتر داشته است.
پشت درها كلون بود كه كار قفل را ميكرده از جنس چوب كه بصورت ۲ حلقه يا ۲ محفظه توسط يك تخته چوبي حركت ميكرده و قفل و باز ميشده كه كار همان شببند دورههاي بعد را ميكرده است.
در مورد مغازه هم بايد گفت در آنها هم چوبي بوده و حالت كشويي يا تاشو را داشته و قفلهاي آنها بزرگ و شكل قفلهاي الان را نداشته است. امكانات رفاهي (آب، برق، گاز) در مورد آب بايد گفت آب مصرفي حمامها يا از چاه تأمين ميشد يا از قنات يا از جوي خيابان آب مصرفي خانهها براي غذا پختن درست كردن چاي و… از آب انبارها تأمين ميشد يكي از آبانبارها اين محل در وسط تپلمحله قرار داشته كه اكنون تبديل به مغازه قصابي شده اين آبانبار حدود ۲۵ پله داشته كه بيشتر پسربچههاي خانهها يك سطل بدست ميگرفتند و مدام از اين پلهها بالا و پايين ميرفتند.
در مورد برق بايد گفت اولين برقي كه به مشهد آمد دويست شعله معروف به برق حضرت بود كه مهندس اين كار حيدرام اغلي مهندسي قفقازي بود كه ۱۸ ماه در مشهد بوده و به انتقاد از مشهديها ميپردازد ابتدا چراغ موشي رواج داشته و بعد برق به مشهد آمد. در مورد گاز هم بايد گفت كه بعد از انقلاب گاز بصورت لولهكشي به اين محل آمد. در ابتدا اجاق خانهها با هيزم روشن و گرم ميشده و بعد جاي خود را به نفت داد، نفت را در چراغهاي سهفتيلهگي و هفت فتيلهگي و آلادين ميريختند و چاي و غذا درست ميكردند.
تقريباً چند سال قبل از گاز لولهكشي، شركت گاز كپسولهاي گاز ميآورد و مردم كپسولهاي پر را با خالي عوض و پولي پرداخت ميكردند. حدود سال ۶۸ بود كه گاز لولهكشي به اين محل راه يافت. وضعيت حمامها حمامها ابتدا دوش نداشتند.
بصورت خزينه بوده، اكثر حمامها را عموماً در عمق سه، چهار متري زمين ميساختند و حمامهاي اين محل داراي تعداد ۱۰ پله بود. بنابراين از خارج به جز درب ورودي و يك ديوار ساده چيزي پيدا نيست. جلو در حمامها لنگهاي قرمز رنگ متعددي آويزان ميكردند. براي خشك كردن كه اين براي هر عابر رهگذري بيانگر حمام بود.
پشت بام هر حمام از چند سقف گنبدي به وجود ميآمد بر سر هر گنبدي يك قبه كوچك نيم كروي مشبك با تعدادي شيشههاي عرق كرده كثيف بود و آب مصرفي حمامها يا از چاه تأمين ميشد يا از قنات يا از جوي خيابان، كوره حمام در زير ساختمان اصلي قرار داشت كه گلخن و متصدي آن گلخنتاب ميناميدند.
سوخت گلخنها بوسيله سيابان كه از پهن خشكيده چارپايان تشكيل ميشد، تهيه ميشد و وظيفه گلخن تاب هميشه اين بود كه پشت سر هم سوخت به درون گلخن بپاشد يا با بيلچه دستي بلند خود خاكستر آن را بيرون بكشد و گلخن را هميشه روشن نگهدارد تا آب خزينهها و سنگفرش صحن حمام دائماً داغ باقي بماند هر حمام دست كم دو خزينه اصلي داشت يكي خزينه گرم و يكي خزينه سرد طول و عرض آن در حدود ۶ متر در ۴ متر و گودي آن تا گردن يك فرد متوسط بود. حركت و توقف در خزينه آب داغ سبب ميشد كه عضلات بدن نرم و استخوان گرم شود و چركهاي بدن خيس بخورد. افراد زيادي در حمام كار ميكردند.
دلاك مسئول شستن مشتريان بود، ابتدا مشتري خود را مشتومال ميدادند سپس تمام نقاط بدنش را با يك کیسه از جنس پشم بز می¬ساییدند. آخر شب آبگیر آب خزینه را لوله¬کشی می¬کرد او لوش کش را در دستش می¬گرفت انگشت شستش را روی سوراخ آن می¬گذاشت آن را زیر آب می¬برد بعد شست خود را از روی سوراخ برمی¬داشت هوای درون مخزن غلغل¬کنان بیرون می¬جهید رسوبات کف مخزن بالا می¬دوید بعد از چند بار تکرار این کار با لنگی که دو گوشه آن را به گردن می¬بست لنگ را در سطح خزینه حرکت می¬داد و تمام کف¬ها و اشیاء شناور در آب رادر لنگ گرد می¬آورد و به مشتریانی که پایین پله در انتظار بودند می گفت خزینه آماده است.
زنها هنگام رفتن به حمام همراه خود بقچه¬ می¬بردند که لباسهایشان در آن بود انواع واقسام وسایل اعم از لیف وسنگ پا و روشویه و… در مورد زنان اعیان برایشان کنیزی می¬آورد ثروتمند برای خود یک مجمعه داشتند که درون آن می¬نشستند به دلیل آلوده بودن سنگ پا جدا و ظرف رشویه جدا بود پشت سنگ پاها را نقره می¬انداختند و پشت سنگ پا و لگن¬های خود شعار می¬نوشتند که صورت تزئینی داشت در حمام¬های قدیم رسم بر این بود که با خود ترشی و انار و هندوانه می¬بردند و می-خوردند و یا برف و شیره انگور می¬خوردند.
حمام کمیسری از مهمترین حمام¬های محل می¬توان به حمام صاحب¬کار اشاره کرد و حمام کمیسری و… حمام کمیسری یکی از قدیمی¬ترین این حمام¬هاست در مورد وجه تسمیه حمام باید گفت در قدیم به کلانتر کمیسر می¬گفتند یعنی کلانتر، پاسبان، و نگهبان، پلیس.» این حمام که هنوز هم تا حدی سبک معماری قدیم خود را حفظ کرده دارای ۶ پله است که به پایین خورده و وارد صحن حمام می¬شویم طرف راست صاحب حمام می¬نشیند که به داخل دسترسی دارد و پول¬ها را دریافت می-کند. قیمت هر بار حمام رفتن ۳۰۰۰ تومان است.
او علاوه بر پول از افراد شامپو و رشویه و لیف و کیسه می¬فروشد. سقف حمام کثیف و جلبک¬های سبز دورتادور سقف رؤیت می¬شود. سقف حمام کثیف و جلبک¬های سبز دورتادور سقف رؤیت می¬شود. این حمام عمومی است، دورتادور آن سکوهایی برای نشستن است و درون حمام تعداد ۱۰ عدد دوش که جلوی آنها را در آلومینیومی گذاشتند و ۱۰ تا هم شیر آب دارند که لگن¬های پلاستیکی و مسی جلوی آنها گذاشته¬اند.
سقف حمام ۲ پنجره مدور شیشه¬ای دارد که همواره عرق کرده، زمین موزائیک فرش و لابه¬لای موزائیک¬ها هم مواد سیاه و سبزرنگ مشاهده می¬شود دیوارها کاشی است که البته لای آنها هم مثل موزائیک-هاست که اگر با کفش یا دمپایی راه نرویم حتماً مبتلا به بیماری پوستی خواهیم شد، بدون شک یکی از کثیف¬ترین حمامهاست به گونه¬ای که در هنگام ورود به حمام شاگرد حمام دور از چشم صاحب حمام که گمان کرده بود من از وزارت بهداشت آمدم چون ضبط و دوربین مرا دید گفت به شرطی عکس می¬گذارم برداری که حتماً اینجا را خراب کنید. این حمام از ساعت ۸ تا ۳ شب کار می¬کند. قهوه¬خانه¬ها: در وسط تپل¬محله یک قهوه¬خانه بزرگ بوده که البته امروز بسیار ترمیم شده در قهوه¬خانه نقاشی¬های مختلفی از صحنه رستم و اسفندریا و… کشیده می¬شد.
قوه¬خانه¬ها پاتوق معمارها ـ استادکاران و میعادگاه دلالان معاملات ملکی مرکز مطربها و نوازندگان بوده وسعت قهوه¬خانه¬ها از همه دکان¬ها بیشتر بوده است. دورتادور قهوه¬خانه سکو بوده و برای نشستن مشتریان در قهوه¬خانه¬ها، چای قندپهلو، چای شیرین، نبات داغ، قند داغ، چای ترش، غلیان و وافور به حد وفور بوده، روی سکوی پیشخوان قهوه¬خانه دو سه سماور برنجی بزرگ و کوچک بود زیر شیر آنها یک تشتک برنجی پر از آب بود که شاگرد قهوه¬چی پی¬درپی استکان، نعلبکی¬ها را در آن می¬شست قهوه¬خانه¬دار هم نزدیک درب ورودی بالای تخت چوبی روی قالیچه می¬نشست و یک تشتک کوچک برای پول داشت.
بعضی اوقات هم سفره¬ای گسترده بود و روی آن یک تیشه و یک قلوه¬سنگ یا هاون برنجی وارونه و دو سه کله قند قرار داشت که آنها را می¬شکست. اراذل و اوباش مردم بی¬پناه شهرها و دهات که از هیچ قانون و امنتیتی برخوردار نبودند سرنوشت آنان به دست حاکمان ولایت و روحانیون بود ده تا صدتا هزارتا دور هم جمع می¬شدند و احیاناً سلاح تهیه می-کردند و یکی را از میان خود برمی¬گزیدند و بزرگتر خود می¬کردند این بود که در هر شهری چندین ده تا از این سرکرده¬ها وجود داشت هر محله و هر فامیل و هر طایفه و هر دارودسته¬یی در مقابل محله دیگر و فامیل دیگر و دارودسته دیگر و هر یک در مقابل حکدمت قد برمی¬افراشتند.
مثلاً هیئت قاسمی بالا خیابان به سرکردگی حسن گلکار با دارودسته حسن پهلوان پایین خیابان رقابت می¬کردند و این ترانه را می¬خواندند شیر کجا، خنش کجا، بال خیابون، ته خیابون، سراب و نوغون، غون، نعنا و ترخون، از آن جمله در تپل محله می¬توان حاج کیک، محمود پهلوان (معروف به محمود آتش¬نشانی) غلام خده، محمدسوز اشاره کرد.
تپل¬محله از نظر ساکنین آن در گفتگو با ساکنین تپل¬محله مطالب زیادی اشاره شد که علاوه بر روشن کردن تاریخ این محله تا حدودی به آداب و رسوم هم پرداخته شده است در این قسمت متن چند مصاحبه ارائه می¬گردد.
۱- حاجی کیک ـ سن ۸۰ سال ـ شغل برنج فروش ـ تاریخ مصاحبه ۴/۱۰/۹۱ «این محل طبال محله بوده است. صبح که می¬شده طبل می¬زدند و مردم از خواب بیدار می¬شدند شب که می¬شده باز می¬زدند مردم می¬خوابیدند حق نداشتند از خانه¬ها بیرون بیایند مثل حکومت نظامی بوده اینجا پر از لات و لوت بود. کلبه حسن خان دائی همین وسط تپل¬محله نشسته جای دکان مهرورز تفنگ روی پایش بوده رئیس کلانتر همانجا می¬یاد روی پیش ایوان با تیر آن را می¬زنه رئیس کلانتر از آن بالا می¬افتد پایین تقریباً ۱۰۰ سال پیش آن دوره خان خانی بوده دولت اصلاً از خودش زوری نداشته هر محل یک عده گردن کلفت داشت که خود سر دسته ۱۰۰ ـ ۵۰ اسب داشته و نوچه¬های زیادی هم داشته یکی از آنها نائب علی¬اکبر بوده به صورتی که وقتی استاندار کارش گیر می¬کرده اینها را لب مرزها می¬فرستاده که یاغی و دزدها را بگیرند توی کوچه¬ مروی¬ها هم اسمال بیگم از لاتهاش بوده.»
«یکی از کوچه¬های فرعی تپل¬محله سنی محله بوده اولش به آن می¬گفتند محله شیرفروشها چون توی این محله زنی به نام بی¬بی شیری بوده بعد باز اسمش عوض شده، شده کوچه حوض حاج محمد که الان هم به آن کوچه شهید سهراب¬نیا می¬گویند این محله تا دم تکیه علی¬اکبری¬ها خانه داشته بقیه همه بیابان بوده اینجا اول کنار شهر بوده دروازه داشته اما حالا آمده وسط شهر. قدیم به کلانتر کمیسر می¬گفتند به این حمام، حمام کمیسری می¬گویند توی حمام¬ها خزینه داشته، توی خزینه هم همه کور، کل زخمی می¬رفتند وقتی رضاشاه میاید دوش آورد مردم حمام نمی¬رفتند به دهات و روستاها که خزینه داشت می¬گفتند توی خزینه جان آدم گرم میشه دوش به درد نمی¬خورد بچه¬ها توی این آبها که می¬رفتند بعضی کل و کور می¬شدند بعضی هم که از این آبها می¬خوردند، می¬مردند تقریباً ۱۲۵۰ بود که هر نفر که می¬¬آمد یک نفر هم روی دستش جنازه بود سرم نبود بچه¬ها بیشتر از اسهال، استفراغ می¬مردند.
تعداد زوجات: خود حاجی کیک تا الان ۵ زن گرفته است و الان یک زن ۳۲ ساله دارد در حالی که خودش ۸۰ سال دارد او می¬گوید زن اول من روزی برای دیدن اقوام به قلعه سیس¬آباد (راه¬آهن کنونی) رفت یکروز خانه نبود بعد فردا شب که آمد دید یک زن دیگر گرفتم خدا شاهد هیچ نگفت الان هر شب پای منبر از زنها حرف می¬زنند.»
۲- سیدمحمد حسینیان، بنای یزدی، بقال، تاریخ مصاحبه ۴/۱۰/۹۱ «اینجا زمان قدیم پلی بوده از بالای پل رد می¬شدند توی اسناد نوشتند کوچه گلفروشها که البته الان هیچکس نمی¬گوید همه می¬گویند تپل¬محله آدمهای قدیمی این محله خاکسار، طلوعی، حاج رضا حاضرالملوک، که به آن رضاگار می¬گفتند. حاج ذبیح¬الله، سیداسدالله پهلوانان و لاتها: غلامرضا پهلوان، غلام خده، حاج بانک، حاج کیک، محمدسوز، اینها کارشان الواتی بوده از اینطرف و آنطرف درمی¬آوردند خرج می¬کردند. سبک خانه¬ها: خانه¬ها دیوارهاش با خشت خام، سقف خانه¬ها با چوب بوده بالاش پرواز هم بود گاهی حصیر هم می¬زدند خانه¬ها بیشتر یک طبقه بوده چند نفر توی یک خانه بودند.»
۳- فاطمه سلطان پوررضایی، صاحب حمام کمیسری، سن ۷۰، تاریخ مصاحبه ۵/۱۰/۹۱ «بچه¬های حاجی کیک عرق می¬خوردند و چاقو می¬کشیدند ولی الان خوب شدند محمدپهلوان بعداً به او محمود آتش¬نشانی می¬گفتند که عرق و شراب می¬خورد و چاقو می¬کشید خانه¬ها سقف کنده¬ای داشتند آشپزخانه¬ها خرابه بوده داخلش اجاق می¬زدند بعضی¬ها هم بیرون از خانه در حیاط اجاق می¬زدند روبروی قهوه¬خانه بالای سلمانی کلانتری ۲ یا ۳ بوده است که بعداً تبدیل به مدرسه شده است.»
۴- حسین مروی نصیری، کشاورز، سن ۷۵، تاریخ مصاحبه ۵/۱۰/۹۱ «نادر در زمان جنگ اذن داد که بمانند یا بروند گروهی ماندند و چادر زدند و به مرور زمان خشت جای چادر را گرفت. کلانتری به دست مردم اهل محل بوده است. دولت قدرت نداشت محل بدست مردم بد از همه بیشتر مروی¬ها قدرت داشتند سبک خانه¬ها سقف چوبی داشت اصلاً چوب مد بود آهن نبود اگر هم بود کار نمی¬کردند چون چوب مد بوده پایین خشت پخته بالاخام حیاط را هم هر کسی به سلیقه خودش می¬ساخت. وسط حیاط حوض بزرگی بود توی حوض کله گربه بود.
آب سالی یکبار عوض می¬شد. عرض کوچه¬ها همین اندازه بود فقط اشراف و اعیان درشکه داشتند بعضی از افراد شغل سقایی داشتند اگر می¬خواستند وسعشان به کسی برسد سقا می¬گرفتند و پولی به او می¬دادند سقاهای معروف ملائکه و مندسن بودند بعضی خیک سقائی را با خر و بعضی روی شانه می¬انداختند لابهای مردم بلند بود شال و کلاه داشتند دوره پهلوی که شد لباسها همگی عوض شد. حمامها خزینه داشت دوره پهلوی بود که دوش آمد مردم زیاد به دوش مایل نبودند دوش هم خوب بود هم بد اول داخل حمام در پیش¬خزینه می¬رفتی تا خوب عرق بدنت خشک بشه و گرفته بشه بعد توی خزینه بالا می¬رفتد توی خزینه جان آدم خوب گرم می¬شد ولی چون همه در آن می-رفتند خوب نبود. قد خزینه¬ها یک قد بود بچه¬ها را باباهایشان بغل می¬کردند. هر کسی داخل زیرزمینش گوشت و میوه¬هایش را نگه می¬داشت چون که یخچال نبود برق که می-خواست بیاد میگفتند یک چیزی می¬خواهد بیاد که توی شب جلوی چشمت را ببینی شغل قدیمی همه با کنده کار می¬کردند معمولاً سن ازدواج، ۱۴، ۱۵ بود دختر که تا سن ۲۰ سالگی توی خانه باباش بود می¬گفتند بختش بسته شده به جادو طلسم متوسل می¬شدند.» کتابنامه
- ۱- ادوارد پیست، چارلز، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو، مهرداد رهبری، انتشارات یزدان ۱۳۶۵
- ۲- بقیعی، غلامحسین، مزار میر مراد، چاپ اول، ۱۳۷۳، انتشارات گوتنبرگ
- ۳- فلاح رستگار، گیتی، منتخب شعر بهار، مشهد، کتابفروشی باستان، چاپ اول۱۳۵۱
- ۴- بینش، تقی، جغرافیای تاریخی مشهد، نامه آستان قدس، ۱۳۵۰، دوره نهم، شماره سوم
- ۵- بینش، تقی، جغرافیای تاریخی مشهد، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ۱۳۵۵، سال دوازدهم، شماره ۴۸
- ۶- شریعتی، علی، راهنمای خراسان، چاپ دوم، انتشارات الفبا، زمستان ۱۳۶۳
- ۷- شریعت ترشیزی، جلال، نوغان، نامه آستان قدس، ۱۳۴۷، شماره اول و دوم، سال۸
- ۸- طاهرنیا، بهروز، شهدا از نگاه سیاحان از ۱۹۱۴- ۱۶۰۰ چاپ اول ۱۳۷۶ مجلات
- ۹- قصابیان، محمدرضا، نوغان، فصلنامه مرکز خراسان شناسی آستان قدس، سال سوم، شماره اول، ۱۳۷۹ پایان¬نامه¬ها
- ۱٫ الهی، حسین، مهاجرت در داخل شهر مشهد و بررسی آن، دانشگاه مشهد، دانشکده ادبیات، ۴۴-۱۳۴۳ ۲
- ۲٫ جدی، آمنه، جغرافیای شهر مشهد، دانشگاه اصفهان، دانشکده ادبیات، ۶۷- ۱۳۶۵
- ۳٫ تحقیقات میدانی و مصاحبه با ساکنان محله
پاسخ دهید