دکتر علی شاملو
درِ مطب او ازصبح زود روی بیماران و زوار حرم امام رضا(ع) باز بود. محکمهاش نزدیک حرم مطهر رضوی قرار داشت. بسیاری از زوار پس از زیارت حرم مطهر و گرفتن شفای دل برای گرفتن شفای جان نزد او میآمدند. کمتر کسی است که در شهر مشهد
دکتر علی شاملو را نشناسد و از دانش و انساندوستیاش بهره نبرده باشد. حق ویزیت او اندک بود و داروهای تجویزشدهاش ارزان. خویشاوندان سببی و نسبی، دوستان و مستمندان از دادن حق ویزیت معاف بودند.
هوشیار و مسلط، با نجابت ذاتی و با چشمان درشت قهوهایاش به بیمار از پشت شیشههای عینک نگاه میکرد. بیمار را چون پدری مهربان «آقاجان» خطاب میکرد. معاینه با همان نگاه دقیق اول آغاز میشد. گرفتن نبض بیمار و درجه تب او و کمک از علم بوعلیوارش مراحل بعدی بود. بعداز تمامشدن معاینه و نوشتن نسخه، دستور غذایی میداد. گویی نیمی از شفا در شوربای رقیقی بود که او دستور پختنش را داده بود.
دکترشاملو نخستین کسی بود که درمییابد علت شیوع بیماری کزاز در نوزادان روستا، پِهِن اسبی است که هنگام تولد روی محل قطع بند ناف آنها گذاشته میشود.
سابقه طبابتش تا آنجا میرسد که تعریف کردهاند زمانیکه تعداد طبیبان شهر اندک بوده و تعصبات مذهبی بین شهروندان زیاد، وقتی او را بر بالین دختر جوان بیماری میبرند، ابتدا صیغه محرمیت جاری میکنند.
در فرهنگ ما به سبُکدست بودن طبیبان اشاره شده است. بوعلی زمان واقعا دستی سبک داشت. به بیماران تبدار هنگام بالارفتن از پلههای مطب حتی قبل از اینکه معاینه شوند، حس سبکی و بهبودی دست میداد. نهتنها درِ مطب او به روی بیماران باز بود که درِ منزلش در محله سعدآباد نیز روی آشنایان به هنگام نیاز گشوده بود.حقیقت این است که این خانه، کعبه نیازمندان بود و درعین جلال، ساده مینمود و شرافتش نیز منحصربه خود بود. کتابخانهای ارزشمندکه بنا به وصیت مرحوم دکترشاملو به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد.
سرانجام بعد از آن ۹۰ سال زندگی باعزت در سال۱۳۷۶ شمسی بدرود حیات گفت و در کفشداری شماره۱۰حرم امام رضا(ع) جاییکه کمتر کسی افتخار دفنشدن در آن مکان مقدس را دارد، به خاک سپرده شد. اما کجایند غزلسرایان و مرثیهخوانان که قلمفرسایی کنند چون در روز سوم مرگش، مردم، مادری نگران را مشاهده کردند که فرزند بیمار خود را روی قبر او گذاشته تا از تربتش مراد جوید و فرزند خود را نجات دهد.
دکتر علی شاملو را نشناسد و از دانش و انساندوستیاش بهره نبرده باشد. حق ویزیت او اندک بود و داروهای تجویزشدهاش ارزان. خویشاوندان سببی و نسبی، دوستان و مستمندان از دادن حق ویزیت معاف بودند.
هوشیار و مسلط، با نجابت ذاتی و با چشمان درشت قهوهایاش به بیمار از پشت شیشههای عینک نگاه میکرد. بیمار را چون پدری مهربان «آقاجان» خطاب میکرد. معاینه با همان نگاه دقیق اول آغاز میشد. گرفتن نبض بیمار و درجه تب او و کمک از علم بوعلیوارش مراحل بعدی بود. بعداز تمامشدن معاینه و نوشتن نسخه، دستور غذایی میداد. گویی نیمی از شفا در شوربای رقیقی بود که او دستور پختنش را داده بود.
دکترشاملو نخستین کسی بود که درمییابد علت شیوع بیماری کزاز در نوزادان روستا، پِهِن اسبی است که هنگام تولد روی محل قطع بند ناف آنها گذاشته میشود.
سابقه طبابتش تا آنجا میرسد که تعریف کردهاند زمانیکه تعداد طبیبان شهر اندک بوده و تعصبات مذهبی بین شهروندان زیاد، وقتی او را بر بالین دختر جوان بیماری میبرند، ابتدا صیغه محرمیت جاری میکنند.
در فرهنگ ما به سبُکدست بودن طبیبان اشاره شده است. بوعلی زمان واقعا دستی سبک داشت. به بیماران تبدار هنگام بالارفتن از پلههای مطب حتی قبل از اینکه معاینه شوند، حس سبکی و بهبودی دست میداد. نهتنها درِ مطب او به روی بیماران باز بود که درِ منزلش در محله سعدآباد نیز روی آشنایان به هنگام نیاز گشوده بود.حقیقت این است که این خانه، کعبه نیازمندان بود و درعین جلال، ساده مینمود و شرافتش نیز منحصربه خود بود. کتابخانهای ارزشمندکه بنا به وصیت مرحوم دکترشاملو به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد.
سرانجام بعد از آن ۹۰ سال زندگی باعزت در سال۱۳۷۶ شمسی بدرود حیات گفت و در کفشداری شماره۱۰حرم امام رضا(ع) جاییکه کمتر کسی افتخار دفنشدن در آن مکان مقدس را دارد، به خاک سپرده شد. اما کجایند غزلسرایان و مرثیهخوانان که قلمفرسایی کنند چون در روز سوم مرگش، مردم، مادری نگران را مشاهده کردند که فرزند بیمار خود را روی قبر او گذاشته تا از تربتش مراد جوید و فرزند خود را نجات دهد.
بخشی از داستان «بوعلی ثانی» برگرفته از کتاب «رؤیاهای گمشده» به قلم مرضیه داوودپور
پاسخ دهید