ملک الشعرا صبوری
میرزا محمد کاظم ملقب به ملک الشعرا و متخلص به صبوری (۱۳۲۲-۱۲۷۰)، شاعر دوره مظفرالدین شاه قاجار
زندگینامه
وی پدر محمد تقی بهار بوده که پس از درگذشتش لقب ملک الشعرایی به فرزندش داده شد در سال ۱۳۲۲ هجری قمری در سن ۵۲ سالگی در شهر مشهد بر اثر بیماری وبا درگذشت
ازاشعار صبوری
حسن بر روی کس اینقدر نکرده ست دوام | که بروی تو بت سروقد سیم اندام | |
حسن بر روی تو خود شیفته گشته ست مگر | که دراستاده بنظاره روی تو مدام | |
ز رخ خوب تو بر حسن بسی رشک برم | که همه عمر پذیرد ز رخ خوب تو کام | |
زآن همی ترسم کز چشم بد خلق شود | بحجاب اندر آن عارض چون ماه تمام | |
دیر نامانده که تاری شود آن تافته روی | کآفتابست و رسیده است کنون بر لب بام | |
تیرگی تاختنی کردن خواهد سوی تو | وز خط سبز کنون سوی تو داده ست پیام | |
نک خط سبز فراز آمد، هشیار نشین | ای خط سبز تو را سبزه نورسته غلام |
منابع
دانشنامه ایرانیکا
- صبوری خراسانی
آنچه در این بخش خواهم آورد بخشی از خاطرات ملک الشعرای بهار است دربارۀ پدرش، میرزا محمدکاظم صبوری. این متن از چند لحاظ قابل توجه است:
۱٫ملک الشعرای بهار نحوه تربیت خود، رفتارهای پدر و کلاً دوران کودکی و نوجوانی خود را به دقت واکاوی می کند.
۲٫ چیرگی نسبی ملک الشعرای بهار بر نقایص تربیتی دوره کودکی خود.
۳٫ مقایسه این متن، با متن نسل بعدی این خانواده (روایت مهرداد بهار از ملک الشعرای بهار) به خوبی تحول نسلی را همراستا با پیشرفت های اجتماعی و تجددگرایی نشان می دهد.
همان طورکه تفاوت شگرفی بین سه دوره زندگانی پدربزرگ(صبوری)، پدر(ملک الشعرای بهار) و پسر (مهرداد بهار) دیده می شود، تفاوت چشمگیری هم در رابطه پدر- فرزندی، آرمانها، و در مجموع در منش این افراد با توجه به شرایط زمانی شان مشاهده می شود.
۴٫پدر و پسر فرزند زمانه خود هستند. پدر ملک الشعرای بهار آموخته عهد ناصری است و محافظه کارانه تغییرات سالهای نخست عهد مظفری را هم برنمی تابد؛ اما ملک الشعرای بهار برعکس، به استقبال تحولات مشروطه و رویدادهای پس از آن می رود. انقلاب مشروطه ايران، دو سال پس از مرگ پدر ملک الشعرای بهار رخ داد و قالبهاي ذهني انديشه اش را در هم ريخت.
ملک الشعرای بهار، «اگر»ی را با اطمینان طرح می کند و در خاطرات خود می نویسد، اگر عمر پدرش به دوره مشروطه می رسید، او را در صف آزادیخواهان می دید. (۱)
۵٫ خاطرات ملک الشعرای بهار (و هم خاطرات مهرداد بهار) از پدرش، خودماني و به دور از فضل فروشي است. جملات ساده و كوتاه هستند و معني خود را زود به ذهن خواننده منتقل ميكند. (۲)
میرزا محمدکاظم صبوری (۱۲۸۳-۱۲۱۸ش)، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در عهد ناصرالدین شاه قاجار
سخن کوتاه می کنم و شما را به خواندن بخش هایی از خاطرات شاعر بزرگ ایران، ملک الشعرای بهار دعوت می کنم:
پدرم غالب اوقات که به خانه می آمد می نشست و با ما صحبت های علمی و ادبی و تاریخی می داشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد و همان صحبت های او بر مدارج معلومات مادرم و من می افزود. خیلی از نوادر و حکایات عرب و شعرهای فارسی و عربی است که من از طفولیت در بین صحبت پدرم شنیده و هنوز فراموش نکرده ام.
از روزی که ترجمۀ نوشته های ادیب معروف فرانسه «الکساندر دوما» در ایران منتشر شد، پدرم آنها را به دست آورده، شبها شروع می کرد به بلند خواندن.
وقتی هم خسته می شد به مادرم می داد و او هم قدری می خواند. بعد از شام خوردن باز هم می خواندند و می خوابیدند. من تمام حکایات «کنت دو مونت کریستو» و «سه تفنگدار» را از آن اوقات محفوظ دارم و سایر رومانها از قبیل لوئی چهاردهم و کتاب «شیطانه» که به نام «بوسه عذرا» تازه چاپ شده آن زمان خطی ِ آنها را پدرم پیدا کرده برای ما می خواند و همان رومانها بر عوالم اخلاقی ما دخالت های مفید کرد که اکنون نیز اثرات آن را من می بینم.
اوقات پدرم هیچ وقت بیهوده در خانه صرف نمی شد. یا نماز می خواند یا رومان می خواند یا نوشته های مرحوم طالب اف را برای ما بلند می خواند.
روانشاد ملک الشعرای بهار در کنار فرزندانش
پدرم یک وقت به خیال تحصیل زبان فرانسه افتاد و مقصودش تجدید ادبیات ایرانی بود و می خواست از نقشۀ ادبیات فرانسه دستور بگیرد ولی تحصیلاتش تمام نشد و ناقص ماند زیرا معلمی که او را درس می داد رفت و در مشهدِ آن زمان معلم فرانسه یافته نمی شد.
در این اواخر خیلی افسوس می خورد از اینکه نتوانسته است زبان فرانسه تحصیل کند. پدرم، تاریخ شورش فرانسه و انگلیس را مختصراً گاه گاهی برای ما نقل می کرد و ترتیب مشروطیت و جمهوریت دول اروپا را هم بر آن اضافه می نمود ولی از خود، رأیی نمی داد. می ترسید؟ شاید می ترسید، … سخن از مشروطیت ایران یا نکوهش از وضع استبدادی نمی کرد، فقط گاه گاهی به من می گفت:
«من نمی خواهم تو شاعر شده جای مرا احراز کنی، زیرا می دانم که وضع مملکت ایران تغییر کرده و مواجب به کسی نخواهند داد و شعرا را مسخره خواهند کرد و تو از این شعرایی که به گدایی گذران می کنند برتر خواهی شد. برو عقب کاسبی که در آن روزگار، محتاج دوست نشوی.»
اخلاق پدرم به وی مناعت و آزادی طلبی می داد و اگر تا دوران طلوع مشروطیت ایران زنده می بود می توانستم بگویم که چه می کرده ولی در سنه ۱۳۲۲[ه.ق] در وبای اخیر خراسان قالب تهی کرد.
شعرهای پدرم مشهور است، همه در مدح چارده پیشوای شیعه است و نیز مدح اکابر عصر را داراست. غزل هم دارد، مناسب این سرگذشت از او شعری ندیده ام که درج کنم …
پدرم در مواقع بسیار به من فحش های بسیار می داد و اخلاق من بدان واسطه سخت خراب می شد و او نمی دانست.
الان وقتي كه بشنوم در غياب من به من فحش داده اند، براي مدافعه چندان اصرار نمي كنم و مي گويم كه بايد اعتنا نكرد و حلم پيشه نمود، ولي اين حالت كه من نام آن را حلم مي گذارم در حقيقت حلم نيست، اثراتي است كه از كثرت فحش شنيدن از پدرم براي من به وديعه مانده است.
ملک الشعرای بهار همراه با رهی معیری و فرمانروای پاکستان و دو تن از رایزنان فرهنگی پاکستان
پدرم به من تنها فحش نمي داد، وقتي كه اوقاتش تلخ بود، به نوكر هم فحش مي داد و اين حالت او از اثر كشيدن ترياك بود و بس، چنان كه وقتي ترياك را ترك كرد اين حالت هم رو به فتور گذاشت.
پدرم مرا در خانۀ تخويف ها مي كرد و دائي هايم به بهانه هاي جزئي مرا كتك مي زدند. اين عقيدت كج مرا ضعيف البنيه و ضعيف النفس كرده بود.
چنان كه در كوچه و بازار اگر كسي مرا تخويف و تخفيف مي كرد يا كتك مي زد جرأت نداشتم كه منهم معارضه به مثل كرده او را بزنم و گو كه زور من از او بيشتر بود.
من گمان مي كردم كه اصلاً زور و جرأت در من موجود نيست، ولي حالا كه مي بينم هم زور داشته ام و هم جرأت مي دانم كه آن بي زوري و كم جرأتي از اثر توسري ها، كتك ها و فحش هايي بوده است كه به نام تربيت من، دوستان و مربيان من به من وارد مي آورده اند…
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
پژوهش مهرداد جوانبخت
–
مطالب مرتبط:
روایت پسر از پدر – ملک الشعرای بهار
روایت پسر از پدر – مهرداد بهار
روایت پسر از پدر – ثمین باغچه بان
–
پی نوشت:
۱٫ شادروان غلامحسین یوسفی، استاد برجسته زبان فارسی نیز، «اگر»ی در رابطه با دورۀ زندگانی ملک الشعرای بهار طرح کرده اند: «شايد اگر بهار ديرتر بدنيا ميآمد و عصر او ميتوانست افق هايي تازه را در پهنۀ فرهنگ و ادبيات جهاني بدو نشان دهد، با استعداد و قريحۀ سرشار و ذوق انتقاديي كه وي داشت در ادبيات جديد فارسي- خاصه شعر- تأثيراتي شگرف از خود به جاي ميگذاشت.» (به نقل از «يادگار بهار» بهار و ادب فارسي، به قلم غلامحسین یوسفی)
۲٫ نظرات ملک الشعرای بهار در سایر قسمت های خاطراتش نیز بسیار قابل بررسی و ملاحظه است؛ به ویژه نظرات وی در مورد چگونگی نظام آموزشی قدیم و نیز در مورد ترور ناصرالدین شاه و …
منبع: «زندگي نامۀ خودنوشت ملك الشعراي بهار» بهنقل ازسايت رسمي ملك الشعراي بهار.
پاسخ دهید